آقای دکتر الهی قمشهای در یک سخرانی مبسوط در مراسمی که وزارت نیرو به مناسب عید سعید غدیر خم برپا داشته شده بود در مورد آب و ارزش و اهمیت آن به ویژه در ادبیات و عرفان داشت که قسمتی از آن به جهت اهمیت و جذابیت موضوع بیان میگردد «آب را فرستادهاند تا ما را پاک کند، آنقدر ادبیات ما معانی رمزی در مورد آب دارد که اگر بخواهیم اشارهای کنیم کتابها میشود، اصلاً اگر بخواهیم آب را از ادبیات بگیریم، بیشتر شعرا متوقف میشوند. اینکه خداوند فرمود: همه چیز حیاتش از آب است، یونانیان قدیم دنبال اصل عالم میگشتند بعد وحدت وجود را مطرح کردند.
دستهای دیگر گفتند اصل عالم آب است، چرا آب تنها عنصری است که به هر سه حالت دیده میشود، یعنی هم به صورت هواست، هم به صورت جامد و هم مایع است. اگر چه ما میدانیم هر مادهای هر سه حالت را دارد، اما آب بارز است. بعد هم، آب ویژگیها و خواص دارد. بنابراین معتقد شدند که اصل عالم آب است».[2]
همچنین ایشان اشاره مینمایند که یکی از مظاهر آب به شکل باران است، و خداوند هم میفرماید: «ما نزل الله من اسماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها»، یعنی آبی فرو میفرستیم و زمین مرده را زنده میکنیم و به اعتقاد ایشان آب وحی هم هست، یعنی وحی هم به آب تشبیه گردیده است. همان طوری که باران وحی و معرفت با آمدن و نزولش دلهای مردگان را زنده میکند، باران هم زمین را زنده میکند. در اثر باران است که هم جان انسان زنده و شکوفا میشود و گل و سبزه و میوه و گیاه میدهد و اگر آبی بیاید و ما را تطهیر و طراوت دهد دیگر موجبات آزار کسی را فراهم نمیکنیم خداوند عرشش را بر آب نهاد.
عطار نیشابوری میگوید:
خاکیـان را عمر بـر بـاد او نهاد عرض را بگذاشته بر روی آب
شاعران و نویسندگان فارسی زبان چه به صورت نظم و چه به صورت نثر به طور حقیقت یا مجاز یا استعاره و تشبیه و تمثیل آب را که حقیقتاً مظهر صفا و پاکی و مسرتبخشی است. برای فرو نشاندن عطش روحی و معنوی خود و برای بیان معانی لطیفی که در منظور و باطن خود تصور مینمودند، بهترین وسیله برای بیان معانی منظور و نیت خود قرار داده و با اشعار دلچسب خود خاصیت لذتبخشی به آن دادهاند، و صاحبان ذوق و ادبا چه در گذشته و حال با تصویر و تشبیه لب و دهان معشوق به چشمه نوش یا آب حیات، روح عطشزدهی خود را تسکین دادهاند و یا از آب و آتشزا به خاموش کردن حریق درونی خود پرداختهاند. از کلمهی آب در نثر و نظم استفادههای زیادی چه به صورت معانی مجازی و استعاره و کنایه شده است.
مولانا جلالالدین بلخی، میگوید:
«من آب بودم، باد گشتم، تا رهانم تشنگان را زین سراب».
و در قضیهی حضرت ابراهیم(ع) عجیب که وسط آن آتش آب است و این موضوع را آن حضرت میفهمد و میگوید من خودم را میاندازم وسط غوغا.
بـانک مـیزد کـه ای گیجـان گـول مـن نیـم آتـــش مـنـــم آب قبـــول
[پنجشنبه 1398-12-08] [ 09:58:00 ب.ظ ]
|