در ادبیات جامعه­شناسی، از مفهوم «سبک زندگی» دو برداشت و دو گونه مفهوم­سازی متفاوت به عمل آمده است. در فرمول­بندی نخست- که سابقه­ی آن به دهه­ی 1920 باز­می­گردد- سبک زندگی، معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد و غالباً به عنوان شاخصی برای تعیین طبقه­ی اجتماعی به کار رفته است. در         فرمول­بندی دوم، سبک زندگی نه راهی برای تعیین طبقه اجتماعی، بلکه شکل اجتماعی نوینی دانسته       می­شود که تنها در متن تغییرات فرهنگی مدرنیته و رشد فرهنگ مصرف­گرایی معنا می­یابد؛. در این معنا سبک زندگی راهی است برای تعریف ارزش­ها و نگرش­ها و رفتارهای افراد که اهمیت آن برای تحلیل­های اجتماعی روز به روز افزایش می­یابد. اهمیت و رواج فزاینده­ی سبک زندگی در علوم اجتماعی، ظاهراً ناشی از این واقعیت است که سنخ­شناسی­های موجود نمی­توانند تنوع و گوناگونی دنیای اجتماعی را توضیح دهند (گیدنز[1] 1994، 141).

مفهوم «طبقه» که برای مدتی طولانی اصل طلایی تبیین بود، به تدریج سودمندی و کارآیی خود را از دست داده به گونه­ای که یافتن روابط قطعی و مطمئن میان تحصیلات، مشاغل، درآمد و نگرش­های افراد روز به روز دشوارتر می­شود. برخی از نخبگان قدرت، فاقد مالکیت و یقه­آبی­ها مرفه­تر از یقه سفیدان هستند. دیگر نمی­توان خطوط تحرک اجتماعی و مقصد نهایی طبقاتی افراد را از خاستگاه طبقاتی آن­ها پیش­بینی کرد. منزلت شغلی، گاهی اختلاف زیادی با تحصیلات، درآمد و قدرت نشان می­دهد.

در یک کلام، دیگر نمی­توان به کمک مفهوم طبقه، تصویری از جهان ترسیم کرد. در چنین وضعیتی، مفهوم سبک زندگی انعطاف­پذیر­تر است زیرا بر خلاف مفهوم طبقه، محتوا و منطق یا منشأ سبک­های زندگی را از پیش تعیین نمی­کند. سبک زندگی فقط حاکی از این است که برخی از پیشینه­ها، فعالیت­ها، درآمدها و نگرش­ها با یکدیگر سازگارند و تحلیل­گر اجتماعی می­تواند طرحی از آن­ها ترسیم کند. با توجه به این چرخش در جامعه­شناسی امروز می­توان نتیجه گرفت که مفهوم سبک زندگی بدیل یا جایگزینی برای مفهوم طبقه شده است. بررسی ماهیت و کارکرد منطقی این دو مفهوم می­تواند مسایل و مضامین مندرج در این چرخش و جایگزینی را روشن­تر سازد(اباذری و چاوشیان 1381، 17).

در دهه­ی اخیر بدون سبک زندگی، یعنی بدون چهارچوب­های مشخصی که شباهت­ها و تفاوت­ها را آشکار می­سازد، افراد یک جامعه امکان برقراری ارتباطی معنادار و پایدار میان خود نخواهد داشت. نمایش مدرن اشیاء، نمایش سلسله اشیایی است که یکدیگر را تکمیل می­کنند و حق انتخاب را نشان می­دهند و جامعه­ای مملو از نمایش و جلوه، که در آن مصرف­کننده احساس می­کند که هر چه می­خواهد را می­یابد به وجود آمده است. کلیدی­ترین ویژگی این جامعه را باید در اجتناب­پذیری افزایش درجه انتخاب در ساخت و عرضه کالا به حساب آورد. تمرکز بر مصرف­کننده به عنوان یک موجود اجتماعی است که با مصرف کالا در فرایند تعامل اجتماعی قرار می­گیرد. در چنین مسیری، جامعه طبقاتی به جامعه­ی توده­ای تبدیل می­شود؛ جامعه­ای که در آن خود، به خود کالایی[2] تبدیل شده، فرد با کالاها همنوا و منطبق می­شود. نظریه­های اجتماعی در رویکردهای اخیر، بیشتر به روش­هایی توجه دارد که از رهگذر آن­ها زبان مخصوص صور و سبک­های منزلت به تصویب می­رسد، زیرا در حال حاضر به تبعیت از ماکس وبر، تمایزی سنتی بین طبقه و منزلت وجود دارد که بیانگر توجه به تفاوت­های اجتماعی ناشی از روش­های مصرف به جای روش­های تولید است(کرایب[3] 1382، 226).

 

2-1-1 تعاریف
سبک زندگی اصطلاحی است که در فرهنگ سنتی چندان کاربردی ندارد چون ملازم با نوعی انتخاب از میان تعداد کثیری از امکان­های موجود است، سخن گفتن از کثرت انتخاب نباید به این پندار بینجامد که در همه­ی انتخاب­ها به روی همه افراد باز است. یا آن که همه مردم تصمیم­های مربوط به انتخاب­های خویش را با آگاهی کامل از کلیه امکانات موجود بر می­گزینند. چه در عرصه کار چه در عرصه مصرف، برای همه­ی گروه­هایی که از قید فعالیت­های سنتی آزاد شده­اند، انتخاب­های گوناگونی در زمینه سبک زندگی وجود دارد.

از نظر بوردیو[4] سبک زندگی شامل اعمال طبقه‌بندی‌شده و طبقه‌بندی‌کننده‌ی فرد در عرصه‌هایی چون تقسیم ساعات شبانه‌روز، نوع تفریحات و ورزش، شیوه‌های معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن‌ گفتن و راه‌ رفتن است. در واقع عینیت‌یافته و تجسم‌یافته‌ی ترجیحات افراد است. سبک‌های زندگی، شیوه‌های مصرف عاملان اجتماعی‌ای است که دارای رتبه‌بندی‌های مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعی‌اند. این شیوه‌های مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله‌مراتبی است؛ اما چنان‌ که بوردیو در کتاب تمایز  بر حسب منطق دیالکتیکی نشان می‌دهد، مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست (باکاک[5] 1381، 96).

 

از آنجائیکه هر کنشگری برای پاسخ به نیازها و بیان خود، به کمک امکانات، راه و روش های موجود، از اشیا» به شیوه خاصی استفاده می کند، انواع، طرز رفتار، ترجیحات و جهت گیری های خاصی را در زندگی دارد، بنابراین سبک او با شخصیتش ارتباط می یابد. در تعریف مفهومی سبک زندگی، گیدنز معتقد است: «سبک زندگی را می توان مجموعه ای کم و بیش جامع از عملکردها تعبیر کرد که فرد آنها را به کار         می گیرد. این عملکردها نه فقط نیازهای جاری او را برآورده می سازد بلکه روایت خاصی را هم که وی برای هویت شخصی خویش بر می گزیند، در برابر دیگران مجسم می سازد. سبک زندگی مجموعه ای نسبتا منسجم از همه رفتارها و فعالیت های یک فرد معین در جریان زندگی روزمره است. در تعریف سبک زندگی بر مبنای «الگوی مصرف»، اعم از اشیا و رفتار، شاخص شیوه های متفاوت زندگی افراد و گروه ها مورد نظر است(گیدنز 1378، 120).

زیمل[6] متمایز ساختن خود از دیگران – به واسطه مد –  را محرک مصرف می داند وی کارکرد دو گانه ای برای مد قایل است در یک وجه، اعلام تمایل فرد برای متمایز شدن از دیگران و بیان هویت فردی و خواست فردیت است، اما وجه دیگر آن که جنبه طبقاتی دارد، سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام اجتماعی طبقاتی است.

وبلن در تعریف سبک زندگی و مصرف، انگیزش های اجتماعی برای رفتار رقابت آمیز و چشم و هم‌چشمی را پایه و اساس تبیین پدیده مصرف مدرن قرار می دهد و با طرح مفهوم طبقه تن آسا، مفهوم تمایز طبقاتی که در مصرف تجلی پیدا کرده است را مطرح می کند و قدرت مالی و ثروت را مبنای افتخار، منزلت و جایگاه اجتماعی می داند. البته وی نقش ذخیره کردن ثروت در کسب افتخار را ضعیف تر از نمایش دادن آن می داند و معتقد است که برای به دست آوردن و حفظ اعتبار، فقط داشتن ثروت یا قدرت کافی نیست بلکه ثروت وقدرت باید نشان داده شود، زیرا اعتبار فقط با آشکار کردن آن‌ها به دست می آید. به نظر او افراد ثروتمند در جوامع کوچک از طریق فراغت خود نمایانه و در جوامع بزرگ و شهری از طریق مصرف خود نمایانه و نمایشی، ثروت خود را به نمایش می گذارند. وی به اصل و قانون ضایع کردن تظاهری در جریان مصرف نمایشی اشاره می کند که منظور مسابقه و رقابت برسر هر چه بیشتر پول خرج کردن است. وی پدیده مد را مختص به طبقه بالایی می داند که می خواهند نشان دهند که برای کسب درآمد مجبور به کار کردن نیستند. او یکی از بهترین زمینه های مصرف نمایشی و ضایع کردن تظاهری را مصرف لباس        می داند (مجدی و همکاران 1389، 134).

به طور کلی سبک زندگی را می­توان اینگونه تعریف کرد:

سبک زندگی بخشی از زندگی است که عملاً تحقق می­یابد و دربردارنده طیف کامل فعالیت­هایی است که افراد در زندگی روزمره انجام می­دهند. بنابراین طیف فعالیت­های مختلف افراد در هر عرصه از زندگی         می­تواند سازنده سبک زندگی آن­ها در آن عرصه باشد(رضوی­زاده 1386، 167).

با توجه به تعاریفی که آمد نشان می دهد که این تعاریف :

انتخابی است؛
گزینش مبتنی بر سلیقه و علایق است؛
خاص به منابع و امکانات در دسترس است و به موقعیت اجتماعی فرد مشروط است.
از رهگذر انتخاب سبک زندگی می توان وجوه تشابه و تفاوت افراد را تعیین نمود، به عبارت دیگر سبک زندگی متمایز کننده افراد و گروه هاست.
 

[1] Giddens

[2] Commodity Self

[3] Craib

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت