با توجه به ژرفای اقیانوس اندیشهی سیاسی امام علی(علیهالسلام)، درک سخنان ایشان در زمینهی مورد بررسی کاری بس دشوار است، و احتمال بروز مشکلات و تنگناهایی در رابطه با عدم درک صحیح اندیشهی ایشان وجود دارد؛ لذا برجستگیها و شاخصههای درخشان این پژوهش، نمایانگر بازتاب کلام امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) است، و خطاها و نقاط ضعف، محدودیت درک محقق را نمایان میکند.

 

  1. سازماندهی پژوهش

این پژوهش مشتمل بر پنج فصل است. فصل اول به کلیات تحقیق اختصاص داده شده است که شامل بیان مسئله، سؤال و فرضیهی اصلی، متغیرها، شاخصهای متغیر مستقل و وابسته، سوابق مربوط به پژوهش، اهداف تحقیق، نوع طرح تحقیق، روش تحقیق و ابزار گردآوری اطلاعات و دادهها، تعریف مفاهیم و واژگان اختصاصی، مشکلات و تنگناهای احتمالی تحقیق، و سازماندهی پژوهش میباشد.
موضوع فصل دوم، چارچوب نظری است که با توجه به موضوع پژوهش، نظریهی قدرت نرم در اندیشهی نای بهعنوان چارچوب تئوریک مورد بررسی قرار میگیرد. در این فصل، ابتدا گذر قدرت از وجه سختافزاری به نرمافزاری مطرح شده است؛ سپس مفهوم و منابع قدرت نرم بیان شده است. در انتهای این فصل، کاربرد قدرت نرم در گفتمان لیبرالیستی و گفتمان اسلامی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
موضوع فصل سوم، مدیریت قدرت نرم در انزوای سیاسی امام علی(علیهالسلام) است. قدرت نرم در این فصل، با توجه به موضعگیریهای سیاسی امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در دوران انزوای سیاسی ایشان، استخراج شده است. عناوین مطرح شده در این فصل عبارتند از: قدرت نرم در اهداف حکومت اسلامی، هزینهفایده در ارزشهای سیاسی، ارزشهای سیاسی در تعلیق راهبرد عدالت اجتماعی، ارتقاء قدرت نرم در سیاست تعامل امام علی(علیهالسلام)، و نهادینهسازی فرهنگ سیاسی در سازش تاکتیکی امام علی(علیهالسلام).
فصل چهارم، که طولانیترین مباحث را شامل میشود، به مدیریت قدرت نرم در حکومت امام علی(علیهالسلام) اختصاص داده شده است. موضوع قابل بررسی در این فصل جهت استخراج قدرت نرم، عملکردهای سیاسی امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در دوران زمامداری ایشان است. در این فصل، عناوینی از قبیل اعتبارمندی قدرت سیاسی، انسجام روحیهی ملی در الگوسازی رهبران، ارزشهای سیاسی در حکومت اسلامی، راهبرد ارتباطی در فرایند دیپلماسی عمومی، عدالت اقتصادی زیربنای عدالت اجتماعی، بازتاب عدالت اجتماعی در رفتار سیاسی امام علی(علیهالسلام)، راهبرد وحدتگرایی در مدیریت افکار عمومی، تنظیم الویتها در مدیریت قدرت هوشمند، عنصر جذابیت در ارزشهای عام جهانشمول، و ماندگاری نتایج قدرت نرم در حکومت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)، مطرح شده است.
عنوان فصل پنجم، که گلچین این پژوهش محسوب میشود، قدرت نرم در تئوری حکومت امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) است. در این فصل با طرح تئوری توازن حقوق امام علی(علیهالسلام) ابعاد نظری و عملی قدرت نرم در اندیشهی ایشان مورد بررسی قرار گرفته است. جایگاه توازن حقوق و عدالت اجتماعی در قدرت نرم، ساختار توازن حقوق، ثبات سیاسی تداوم ساختار توازن حقوق، و مدیریت عناصر قدرتساز در ساختار توازن حقوق، از جمله عناوین مطرح شده در این فصل هستند. در خاتمهی فصل پنجم، نتیجهگیری پژوهش بیان شده است.
فصل ۲
چارچوب نظری
مقدمه
خیره شدن به سمت افق، جهت تماشای طلوع و یا غروب خورشید، جذابیتی ایجاد میکند که مانع توجه تدریجی به زمان تغییر رنگ آسمان میشود و مخاطب بهناگهان خود را در عمل انجام شده میبیند، گرایش حاصله آهسته و بیصدا محیط را تغییر میدهد و مخاطب را با هدف تغییر همراه میکند؛ و اینچنین است توان تأثیرگذاری قدرت نرم در راستای منافع و اهداف قدرت، قدرتی به مراتب تأثیرگذارتر از قدرت سخت. ابزار تهدید و اجبار در قدرت سخت، همزمان با تأثیرگذاری در تغییر شرایط و تطبیق منافع در راستای هدف، قوهی پتانسیل مخالفت و انزجار در اذهان و قلوب را پرورش میدهد، پتانسیلی که در کوچکترین شرایط مستعد جهت گریز از شرایط تحمیلی، از حالت قوه به فعل در میآید و در خلاف جهت منافع قدرت حرکت میکند؛ اما ابزار جذب و اقناع در قدرت نرم، همزمان با تأثیرگذاری در تغییر شرایط و تطبیق منافع در راستای هدف، قوهی پتانسیل همراهی و علاقهمندی در اذهان و قلوب را پرورش میدهد، پتانسیلی که در کوچکترین شرایط مستعد جهت اتصال به شرایط منتخب، از حالت قوه به فعل در میآید و حول محور منافع قدرت حرکت میکند.
قابلیت اعمال غیر مستقیم قدرت نرم و توان تأثیرگذاری آن جهت نیل به اهداف، توجهات زیادی را در دهههای اخیر به خود مبذول داشته است، اما با توجه به اختلافات بنیادی نظریهی قدرت نرم نای که بر اساس مبانی سکولاریستی و لیبرال دموکراسی بنا شده، با گفتمان اسلامی که بر اساس مبانی اعتقادی توحیدی است، پژوهش حاضر با بررسی جایگاه قدرت نرم در اندیشهی سیاسی امام علی(علیهالسلام)، چارچوب نظری قدرت نرم نای را جهت قیاس و نه تطبیق مورد استفاده قرار میدهد.

 

  1. گذر قدرت از وجه سخت افزاری به نرم افزاری

در اروپا از سال ۱۶۴۸ و به استناد دریافتهای ماکیاول دریافته شد که واحد خاصی برای تأمین امنیت باید ایجاد شود. ماکیاول تأسیس آن را بهعهدهی شهریار گذاشت بدون آنکه نامی برای آن حک کند. هابز وظیفهی نامگذاری و تعیین تکلیف در این خصوص را بهعهده گرفت. وی ضمن تأکید بر یافتهی ماکیاول مبنی بر اینکه کارکرد دولت تأمین امنیت از طریق قدرت است، نام آنرا لویاتان گذاشت، تا تجلی قدرت باشد(سیفزاده،۱۳۸۵،ص۱۵۹).
به مقتضای قراردادهای اجتماعی لاک، روسو، منتسکیو، و …، سیطرهی لویاتانی دولت بر زندگی انسانی فروهشته شد. زمانهای بسیار سپری شد تا زمینه برای نوعی قرارداد اجتماعی هر چند نابرابر از طریق جامعهی ملل و سازمان ملل در صحنهی خارجی فراهم شود(همان،ص۱۹۵).
با شروع جنگ جهانی اول، تقریباً کل سرزمینهای مورد ادعای استعمارگران، تسخیر شده و مقاومتهای نظامی مردم بومی در هم شکسته شده بود. در سال ۱۹۱۴ حدود ۸۵ درصد کل سطح کرهی زمین زیر سلطهی استعمارگران قرار داشت. کنترل اقتصادی، سیاسی، و یا ایجاد دولتهای استعماری سراسر جهان را فرا گرفته بود. در این دوره علاوه بر حاکمیت مستقیم بر مستعمرات، سایر ابزار سلطه به صورت ایجاد حوزههای نفوذ، و قراردادهای تجاری دارای امتیازات ویژه بهکار گرفته شد. در این میان تحمیل خواست استعمارگران از طریق اعمال قراردادهای مقید کنندهی تجاری و سیاسی به دولتهای دریافت کنندهی وام نیز شدت گرفت(الهی،۱۳۸۳،ص۲۲).
در جنگ جهانی اول، آمریکا نظارهگر جنگ مستعمراتی شد و بعد از جنگ نیز شیوهی سلطه از طریق نفوذ را انتخاب کرد و در واقع امپریالیسم غیر رسمی را پایه گذاشت. تحت لوای شعارهای لیبرالیسم، آمریکا توانست نه تنها در سیاست بلکه در اقتصاد جهان در دههی ۱۹۲۰ وضعیت شاخص و برتری را بهدست آورد. شرکتهای چندملیتی این کشور با برخورداری از توان تکنولوژی و مالی به سرعت شروع به انحصار درآوردن بخشهای مختلف اقتصادی و بازارهای جهانی نمودند و بدین ترتیب امکان مقابلهی سایر کشورهای امپریالیستی علیه خود را کاهش دادند. طی سالهای جنگ جهانی دوم، آمریکا باز هم فرصتی بهدست آورد تا با افزایش تولید، سلطهی بیشتر بر بازارهای جهانی بهدست آورد(همان،صص۵۴-۵۳).
هنگامیکه حملهی فاشیستها در سالهای اولیهی شروع جنگ دوم با موفقیت همراه شد، متفقین برای نجات خود به شعارهای مردمفریب رو آوردند. آنها چنین تبلیغ مینمودند که برای دفاع از آزادی، دموکراسی، و تمدن غربی میجنگند. با توسل به همین شعارها بود که موفق شدند میلیونها نفر از مردم مستعمرات را به جبهههای جنگ علیه فاشیستها گسیل دارند و منابع مادی این سرزمینها را برای ادامهی نبرد استثمار نمایند. هر چند گفته میشود که جنگ جهانی دوم، مرگ سیستم مستعمرهداری را با خود به همراه آورد و در واقعیت نیز این سخن صحیح بهنظر میآید، اما امپریالیسم با چهرهای دیگر، همچنان به استثمار ملل جهان ادامه داد. این استثمار، دیگر از طریق اعمال سلطه و تصرف مستقیم حق حاکمیت بر ملل و کشورهای دیگر انجام نگرفت، بلکه از راههای گوناگون و در بسیاری موارد، نامرئی این سلطه اعمال شد و استثمار انجام گرفت. بارزترین جنبههای این چهرهی جدید امپریالیسم در بخشهای سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی تجلی نمود و آنچه مربوط به بخش نظامی میشد بیشتر مبتنی بر بعد سهگانهی فوق بود تا بهعنوان حملهی نظامی مستقیم و تصرف سرزمینها(همان،صص۲۶-۲۵).
از جنگ دوم جهانی به بعد، سهم امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی در فعالیتهای وسیع بینالمللی دولتها، افزایش یافته است. این مسئله دو علت دارد. از یک سو امپریالیسم نظامی گسترده و آشکار، دیگر ابزاری عقلانی در سیاست خارجی محسوب نمیشود زیرا متضمن پذیرش خطر نابودی خود در یک جنگ هستهای است. از سوی دیگر، تجزیهی امپراتوریهای مستعمراتی به تعداد زیادی دولت ضعیف، که بسیاری از آنها باید برای بقای خود به کمک خارجی متکی باشند، برای دولتهای امپریالیستی فرصتهای جدید فراهم میکند تا قدرت خود را از طریق ابزار اقتصادی و فرهنگی توسعه دهند(مورگنتا،۱۳۸۹،ص۱۱۹).
توسیدید، یکی از اولین مطالعات موردی ثبت شده، در مورد درک و ارتباطات قدرت در سیاست جهانی را عرضه میدارد که از آنزمان، بهنام گفتمان «ملیان» شناخته شده است. گزارش توسیدید از گفتوگوی «ملیان» نشان میدهد که تقریباً از زمان ثبت سیاست جهانی، این منبع ویژه از قدرت، مورد سوء استفاده قرار گرفته است. در طول جریان بحث، آتنیها در مطالب و لحن کلام، پرخاشگرند و با آگاهی از قدرت برتر خود و مأموریت به دقت طراحی شده- که باید «ملیان»ها را به تسلیم بدون قید و شرط متقاعد کنند- غیر قابل انعطاف هستند، و اعتراض «ملیان»ها را با اعلام «منافع شخصی» و «عملی بودن» به هیچ نمیپذیرند. «ملیان»ها عقب مانده، مردد از اظهار قابلیتهای خود، در عوض به «عدالت» و «انصاف» و به آگاهی از منفعت متقابل، متوسل میشوند. بنابراین ارتباطات سیاست قدرت، به طور جدایی ناپذیری به ارتباطات تواناییها و منافع متصل است. امروزه ایالات متحده در نقش آتنیهای جدید ظاهر شده است و دنیای در حال توسعه نمایانگر منفردین و مجموعهای از «ملیان» ها است. ایالات متحده در روابط خود با دنیای در حال توسعه مانند قدرتهای بزرگ قرن نوزدهم، برای تهیه دستور جلسه اصرار میورزد، و از موقعیت کشوری که برتری آن مشهود است اقدام میکند. ایالات متحده از اصرار خود منصرف نمیشود، جهان در حال توسعه برای منافع خویش این دستور جلسه را میپذیرد. در هیچ زمان دیگری به غیر از زمان اوج جنگ سرد، جهان سوم با جزیرهی «ملیان»ها قابل مقایسه نبود. اقتصاد و تسلیحات نظامی، فقط دو نیروی اعمال فشار بودند. ایالات متحده در آنزمان به مثابهی رهبر حرکتهای مردم به ارزش تبلیغات برای مقاصد ارتباطات سیاست قدرت پی برد. در حال حاضر نقش قهرمانهی ایالات متحده در گسترش مردمسالاری، خصوصیسازی و غیره است. چیزی که باعث وجه تمایز سیاست بینالمللی در اواخر قرن بیستم از قرن نوزدهم میشود این است که زمینهی مورد نزاع از جغرافیا و مظاهر مادی به مسائل فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی، تغییر جهت داده است(مولانا،۱۳۸۳، صص۲۹-۲۸).
به موازات تحول صورت گرفته در اشکال سخت افزاری قدرت، یعنی کاهش غلبه و فراگیری اهرم نظامی، و ارتقاء مقبولیت اهرم اقتصادی، شاهد رونمایی نوع بدیعی از اعمال قدرت با ماهیتی نرم افزارانه هستیم که اهمیت فوقالعاده و روز افزونی در عرصهی معادلات بینالمللی یافته است. کنار رفتن سایهی سنگین تفسیر رئالیستی جنگ سردی از قدرت، این مجال را برای برخی متفکران و صاحبنظران روابط بینالملل فراهم ساخت تا به شیوههای دیگری برای نفوذ گذاری و تحمیل اندیشه بیاندیشند. اینان به سطح زیرین سکهی قدرت توجه کردند که ذاتی ناپیدا و غیر ملموس دارد و متکی بر ابزارهای سرکوبگرانهی سخت افزاری نیست، بلکه از طریق غیر مستقیم اعمال میگردد و رفتارهای مخاطبین را بدون کاربرد زور آشکار جهت میدهد. طلایه دار مطالعات نرمافزاری قدرت را باید «جوزف نای»، پژوهشگر آمریکایی متعلق به رهیافت نئولیبرالیسم، دانست که اصطلاح قدرت نرم را نخستین بار وارد ادبیات روابط بینالملل نمود و کوشید تا تأثیر عوامل غیر سخت افزاری نظیر فرهنگ را بهعنوان اهرمهای نرم مولد قدرت، در قالب یک طبقه بندی مستقل مورد بررسی قرار دهد(سعیدی،۱۳۸۹،ص۸۹).

 

  1. مفهوم قدرت نرم

در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ آلفرد دوگرازیا، جامعه شناس آمریکایی، مجبور نمودن و یا وادار کردن اجباری را به دو صورت طبقهبندی کرده است: «مجبور نمودن مشروع» و «مجبور نمودن غیر مشروع». او صورت مشروع مجبور نمودن را «نیرو» نامید و شکل نامشروع آن را «خشونت». در سال ۱۹۷۳ کلاوس نور، از اساتید دانشگاه هاروارد، در کتابی تحت عنوان قدرت و ثروت، از دو نوع نفوذ سخن گفت که بر اساس به اجبار واداشتن متمایز میشدند. بدین ترتیب او «نفوذ اجباری» را از «نفوذ غیر اجباری» تمیز داد، «نفوذ اجباری» را ناشی از اقدامات نظامی یا اقتصادی معرفی کرد، و «نفوذ غیر اجباری» را بیشتر تحت تأثیر عوامل فرهنگی توصیف نمود. جان کنث گالبرایث، در زمانی که استاد دانشگاه هاروارد بود در یکی از کتابهای خود این ایده را مطرح کرد که «بردگی تنبیه، سرمایهداری تشویق، و دموکراسی اقناع میکند». گالبرایث، اقتصاددانی با مشرب فکری لیبرال سوسیالیستی، بر خلاف بسیاری، سرمایهداری را با دموکراسی همراه نمیدید و دورانی بعد از سرمایهداری را در اندیشه میپروراند که در آن قدرت تشویقی جای خود را به «قدرت اقناعی» میدهد. با این همه قدرت نرم از سالهای پس از جنگ سرد مورد توجه گسترده محافل سیاسی و اجتماعی بینالمللی قرار گرفت و برای اولین بار به عنوان یک تئوری منسجم مطرح شد(امامزادهفرد،۱۳۸۹،صص ۱۴۸-۱۴۷).
جوزف نای، استاد دانشگاه هاروارد، مفهوم قدرت نرم را نخستینبار در نشریهی آتلانتیک در مارس ۱۹۹۰ مطرح نمود. او در این مقاله میگوید: «اگر آمریکا تنها دو درصد از مبلغ ناخالص داخلی را به برنامهای اختصاص دهد که هم آموزش داخلی را ارتقا داده و هم کمکهای مؤثر و اطلاعات مورد نظر را به خارج برساند، به قدرتی متفاوت و عمیقتر از قدرت سخت دست مییابد که به آن قدرت نرم میگوییم». نای پس از آن در کتاب ناگزیر از رهبری، این مفهوم را مورد بررسی و توضیح بیشتری قرار داد. در این کتاب او کوشید بر عکس دیدگاه مسلط جهانی مبنی بر افول ابرقدرتی آمریکا، نشان دهد که این کشور نه تنها به لحاظ نظامی و اقتصادی، بلکه در بعد دیگری به نام «قدرت نرم» نیز قویترین کشور محسوب میشود. او استدلال میکند که این نوع قدرت میتواند موجب بهوجود آمدن افکار عمومی مطلوبتر و کسب اعتماد بیشتر در کشورهای دیگر شود. نای مجدداً در سال ۲۰۰۱ با انتشار کتاب ماهیت تناقض آمیز قدرت آمریکا به مفهوم قدرت نرم بازگشت. این کتاب در واقع هشداری علیه فاتحگرایی آمریکا در قرن بیست و یکم بود. نای همچنین در اثر بعدی خود با عنوان قدرت نرم ابزار موفقیت در سیاست بین الملل، به تفصیل دربارهی این جنبه از قدرت مینویسد(کرمی،۱۳۹۱،صص۱۴۰-۱۳۹).
قدرت نرم بر قابلیت شکل دادن به علایق دیگران تکیه دارد. قدرت نرم توانایی تعیین الویتها است؛ بهگونهای که با داراییهای ناملموس مثل داشتن جذابیتهای فرهنگی، شخصیتی، ارزشهای سیاسی و نهادهای مرتبط همسو باشد و یا سیاستهایی که مشروع بهنظر رسیده و یا دارای اعتبار معنوی هستند را پدید آورد. اگر یک رهبر ارزشهایی را ارائه کند که دیگران خود مایل به پیروی از آن باشند، اداره کردن آن گروه هزینه کمتری خواهد داشت. قدرت نرم همچنین شامل توانایی جذب کردن نیز میشود و جذب، اغلب باعث مشارکت توأم با رضایت میگردد. در اصطلاح رفتاری قدرت نرم، قدرت جذابیت و در اصطلاح منابع، قدرت نرم داراییهایی هستند که چنین جذابیتهایی را تولید میکنند(نای،۱۳۸۹،صص۴۴-۴۳).
قدرت نرم را میتوان در قالب توانایی نیل به اهداف مورد نظر از طریق جلب آراء و نظریات افکار عمومی تعریف کرد. در این نوع از قدرت، مسئلهی اجبار و فشار بر مردم برای جلب نظر و یا تحمیل ارادهی خود بر آنها، نظیر آنچه در بهکارگیری قدرت نظامی صورت میپذیرد، مطرح نیست، بلکه فضا و شرایط دسترسی به اطلاعات مورد نظر، بهنحوی فراهم میشود که آنها را به پذیرش نظر و افکار اجرا کننده قانع میسازد(عیوضی و پارسا،۱۳۹۲،ص۱۰۹).
قدرت نرم، یک پدیدهی مورد نیاز روزمره در سیاست است. توانایی ایجاد ترجیحات و علایق، معمولاً با داشتههایی چون شخصیت، فرهنگ، ارزشها و نهادهای سیاسی جذاب، یا سیاستهایی است که دارای مشروعیت یا اعتبار اخلاقی بهنظر میرسند. قدرت نرم، فقط به معنای نفوذ نیست. بههر حال نفوذ ممکن است ناشی از قدرت سخت، تهدید یا تطمیع هم باشد. لذا قدرت نرم، چیزی بیش از اغوا کردن یا توانایی به حرکت واداشتن افراد به کمک استدلال است، اگر چه اینهم بخش مهمی از آن است. قدرت نرم از نوع دیگری از ارزش – نه زور، نه پول- برای ایجاد همکاری استفاده میکند و از جذابیت ارزشهای مشترک، عدالت و مشارکت در دستیابی به آن ارزشها بهره میگیرد(نای،۱۳۸۶،صص۱۱۱-۱۱۰).
قدرت نرم، نه زور است نه پول؛ در قدرت نرم به روی ذهنیتها سرمایهگذاری میشود و از جذابیت برای ایجاد اشتراک بین ارزشها، و از الزام و وظیفهی همکاری برای رسیدن به همهی خواستها سود میجویند. قدرت نرم، به آندسته از قابلیتها و تواناییهایی اطلاق میشود که با بهکارگیری ابزاری چون فرهنگ، آرمان و یا ارزشهای اخلاقی، بهصورت غیر مستقیم بر منافع یا رفتارهای دیگران اثر میگذارد. قدرت نرم، تبلیغات سیاسی نیست، بلکه مباحث عقلانی و ارزشهای عموم را شامل میشود و هدف قدرت نرم تأثیر گذاری بر افکار عمومی خارج و داخل کشور میباشد(محمدی،۱۳۸۷،صص۲۶-۲۵).

 

    1. منابع قدرت نرم

 

 
 
 
wpadminbar" style="box-sizing: inherit; font-size: 13px; line-height: 32px; direction: rtl; color: #cccccc; font-family: -apple-system, BlinkMacSystemFont,;">
 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت