افسردگی

افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی) با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بی­اشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص می­شوند (سایر علایم و نشانه ها عبارت­اند از تغییر در سطح فعالیت، توانایی­های شناختی، تکلم و اعمال نباتی- ایمنی مانند خواب، اشتها، فعالیت­های جنسی و سایر ریتم­های بیولوژیک). این اختلالات معمولاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی می­گردند (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).

 

تاریخچه افسردگی
مردم موارد افسردگی را از زمان­های قدیم ثبت کرده­اند. توصیف­هایی از آنچه امروزه اختلالات خلقی می­خوانیم در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دارد. داستان عهد عتیق شاه سائول و داستان خودکشی آژاکس درایلیاد هومر، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کرده­اند. حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد. در حدود سال ۳۰ میلادی،  سلسوس[۱] پزشک رومی در کتابش، ملانکولی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود (از ریشه یونانی Melan (سیاه) و Chole (صفرا). همچنین آرتیوس[۲]پزشک یونانی در ابتدای قرن اول میلادی دریافت که مانی و افسردگی که بعضی اوقات در یک فرد رخ می­دهند به نظر می رسد که از یک اختلال واحد ریشه می­گیرند. در اوایل قرن نوزدهم فلیپ پینل[۳](۱۸۰۱)، گزارش جالبی از افسردگی به رشته تحریر در آورد که نام امپراطور و پادشاه فرانسه در آن منعکس گردیده بود. همچنین افسردگی از طریق ارائه بعضی از قربانیان مشهورتر به طور آشکار توصیف شده است. آبراهام لینکن در یکی از حمله­های عودکننده افسردگی چنین نوشت اگر آنچه من احساس می­کنم به طور مساویبین تمام انسان­های دنیا توزیع می­شد، هیچ چهره شادی روی زمین وجود نداشت. چرچیل نیز درباره جدال­هایش با آنچه وی “سگ­های دیوانه افسردگی” نامیده، صحبت کرده است (آزاد، ۱۳۸۴).

اگرچه قرن­هاست این اختلالات توسط محققان مختلف، مورد توجه دقیق و امعان نظر واقع شده، ولی هنوز این افراط­های ناتوان کننده خلقی به صورت یک راز باقی­مانده است (آزاد، ۱۳۸۴).

 

 

 

  اختلال افسردگی اساسی
در دوره افسردگی منحنی خلق نسبت به دوره مانی، به سمت پایین افت می­کند. اگر چه در بعضی موارد، یک ضایعه روان­شناختی شدید ممکن است فرد را در خلال یک شب، دچار افسردگی سازد ولی ظهور افسردگی شدید همواره تدریجی است و طی دوره چند هفته یا چند ماه به وقوع می­پیوندد. دوره حمله افسردگی نوعاً طولانی تر از حمله مانی است و پس از پایان مانی، بتدریج و به آهستگی ظاهر می­شود. شخصی که وارد دوره افسردگی می­شود مانند حمله مانی احساس می­کند که تغییرات عمیقی در اکثر جنبه­های عملکردی وی رخ داده است و آن نه فقط در خلق، بلکه درانگیزه، تفکر و کنش­های بدنی و حرکتی وی آشکار است (آزاد، ۱۳۸۴).

ویژگی­های حمله افسردگی اساسی عبارت اند از:

۱- خلق افسرده: تقریباً همه افراد افسرده، درجاتی از غمگینی شدید یا ناشادی را که دامنه آن از یک مالیخولیای (اندوهگینی) متوسط تا ناامیدی شدید درنوسان است گزارش کرده­اند. این نوع غمزدگی، ممکن است توسط فرد به صورت ناامیدی شدید، تنهایی یا دلگیری ساده توصیف شود. کسانی که افسردگی ملایم یا متوسط دارند ممکن است همواره گریه کنند. ولی افرادی که به افسردگی شدید دچارند، اغلب اظهار می­دارند که دوست دارند گریه کنند ولی نمی­توانند. افراد مبتلا به افسردگی عمیق، غالباً اوضاع و احوال خود را برگشت­ناپذیر پنداشته و معتقدند که نه خود می­توانند کمکی به خویش بنمایند و نه دیگران قادرند کمکی به آنها بکنند. این نوع طرز تفکر، به عنوان سندرم ناامیدی – بی پناهی[۴] نام گرفته است (آزاد، ۱۳۸۴).

۲- نبود علاقه یا لذت نسبت به فعالیت­های عادی زندگی: مهمترین ویژگی معمولی حمله افسردگی اساسی علاوه بر خلق افسرده، کاهش انگیزه است. وجود یکی از این دو ویژگی یعنی خلق افسرده یا فقدان انگیزه، برای تشخیص افسردگی اساسی لازم است. به نظر می­رسد که در شخص افسرده کلیه فعالیت­های که صورت می­گیرد از قبیل کار، مواظبت از فرزندان، صحبت کردن با دوستان و تماشای فیلم و غیره بی ارزش بوده و تمایلات جنسی آنان دستخوش کاهش شدید می­شود. بیماران مبتلا به افسردگی اساسی ممکن است این تجربه را داشته باشند که دچار فلج شدگی کامل اراده شده­اند و به طور کلی در به حرکت در آوردن اعضای خود برای انجام هر کاری عاجز و ناتوانند (آزاد، ۱۳۸۴).

[۱].Celsus

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت