فردیت عارفانه
تاهل و باز بودن

 

صوفیگری زاهدانه
تعصب و غیرسازی

 

 

اسلام

 

خداپرستی و وحدانیت
عدالت و برابری در مقابل قانون

 

اصولگری خدا همیشه با من است
شریعتگری ظاهر اصول

 

 

سنت

 

اعتدال و میانه روی
فتوت و جوانمردی

 

بی‌حمیتی و تندکرداری
به کردار بازی (ادای کار را در آوردن)

 

 

تجدد

 

فردیت مسئول
آزادی معقول

 

خود گرایی تند روانه
بی‌مرزی و بی‌حجابی

 

(همان: ۲۴۳)
فرهنگ رجایی در کتاب مشکله هویت ایرانیان امروز با عنوان تجدد به این امر می پردازد . رجایی در این گفتار مهمترین چالشهای هویتی ایرانیان را برمی شمارد . ازنظر رجایی مهمترین چالشهای هویتی ایرانیان ارایه قرائتی بومی از تجدد است . دومین چالش ایرانیان قبول ذهنی ، روانی و فکری این واقعیت است که آنها در شکل گیری این اسوه بشری نقش مستقیم و فعالانه ای نداشته اند . از نظررجایی سومین چالش ایرانیان برای سوارشدن برمرکب تجدد این است که بیگانگی خود نسبت به ابزارهای دستیابی به این اسوه جدید غلبه کنند . ازنظر رجایی تجدد به عنوان راهی برای بازیابی هویت ملی ایرانیان است . رجایی دراین گفتار چگونگی رسیدن به تجدد را دراروپا و ایران مقایسه می کند . ارنظراوعمل تجدد پاسخی بود به بحران همه جانبه ای که اروپا به آن دچارشده بود . درتجدد اروپایی دو مفهوم فردیت مسئول و آزادی معقول قراردارد . منظورازفردیت مسئول این است که انسان مختار است و هیچ منبعی ورای خودش صاحب او نمی باشد و لذا احترام آدمی قائم به ذات خودش است و نه وابسته به فر ایزدی و بعد دیگرفردیت رعایت مسئولانه حد و حدودی است که انسان با اراده و توافق خویش به آن گردن می نهد و به همین دلیل است که قانون اساسی دردنیای جدید بسیار گرانقدر است . به نظررجایی ایرانیان درانطباق زندگی خود با بعضی از جنبه های فردیت مسئول و آزادی خیلی موفق نبوده اند.
علی اکبری در کتاب تبارشناسی هویت جدید ایرانی معتقد است که بررسی وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران در دوره ی قاجار نشان می دهد که جامعه ی ایرانی در معنای وسیعش، مجموعه ی مینیاتوری را تشکیل می داد و در هیچ یک از وجوه یاد شده یکپارچگی به چشم نمی خورد نکته ی در خور تامل دیگر در بازشناسی احوال جامعه ی ایرانی در این عصر این است که موزاییک متنوع و رنگارنگ قومی، زبانی، اجتماعی و سیاسی تنها به واسطه ی صرف ویژگی ها از یکدیگر متمایز نمی شود بلکه در بین این قطعات مینیاتوری همواره نوعی منازعه و درگیری وجود داشت، به طوریکه غالبا روابط این قطعات موزاییکی مبتنی بر نزاع و جنگ بود.
این امر به نوبه ی خود بر تعمیق شکاف های موجود می افزود و قلمروهای موزاییکی را برای سایر موزاییک ها غیر قابل نفوذ می کرد و از پیدایش هرگونه همسانی و یکپارچگی کوچک و بزرگ جلوگیری می کرد. نویسنده برای این درگیری ها شواهدی را بیان می کند به طور مثال جان ملکم پس از ذکر احوال ایلات خراسان می گوید: (( خلق خراسان مردمی سلحشور و جنگجو و مختلف التباع و الانساب اند و نسب از اعراب به کردها و افاغنه دارند که به اختلاف ازمنه و اسباب متفرقه در آن ملک راه یافته اند. لکن با وجود طول زمان و عموم مخاطره هنوز عداوت بالطبع این طوایف مختلفه با یکدیگر کم نشده است و مصلحت سلاطین ایران نیز اقتضای آن می کرده که در ازدیاد این اختلاف بکوشند.
تا ملک را در تصرف بر آرند از آن رو که اتفاق ایشان به هر جهت خطرناک بود.(علی اکبری ،۱۳۸۴: ص ۴۱)
چالش دیگر در این زمینه عدم سازگاری ماخوذات غربی با ارزشهای جامعه ایرانی بود دولت مطلقه پهلوی، دولتی نوساز بود. نوسازی ایران به شیوه ی مدرن، در عصر مشروطه خواهی و در دوره ی قانونگذاری اول و دوم مجلس به خواست اکثر قریب به اتفاق نخبگان و گروه های پیرامونی آنها مبدل شد.
در ممالک غربی نخست، پروژه ی ملت سازی به انجام رسید، به تبع آن ایجاد دولت جدید نیز ضرورت یافت. در پروژه ی ملت سازی، تغییرات زیر بنایی و بنیادی صورت گرفت و این باطن، صورت سیاست را نیز با خود همراه ساخت و اسباب فروپاشی ساخت سنتی و پیش مدرن حکومت و تاسیس ساخت دولت مدرن را فراهم آورد. اما این فرآیند درایران از چنین الگویی پیروی نکرد و تقریبا عکس آن رخ داد. حکومت قاجار در برخورد با قدرت و سرپنجه ی توانمند اروپاییان، به فکر اصلاحات به سبک اروپایی برآمد و از آن زمان، حکومت عهده دار نوسازی گردیده و نوسازی حکومت در تقدم قرار گرفت.(احمدی-۱۳۸۳-۹۸)
دولت مطلقه ی پهلوی به ترتیبی پروژه های ملت سازی را پیش برد که با اصول و مبانی دولت مطلقه و تداوم تاریخی اش در تعارض قرار نگیرد. بدین ترتیب متعاقب تبدیل پروژه ی دولت سازی، پروژه ی ملت سازی نیز دگرگون شد و تابع الزامات دولت مطلقه مدرن گردید پروژه ی نوسازی ایران در دوره ی رضاشاه، پروژه ای تجددگرا بود. ویژگی های عمومی پروژه ی تجدد در دوره رضاشاه دولت گرایی، ایجاد جامعه ای شبه غربی، پهلویسم (ایران گرایی و شاه پرستی) بود.
ابوالحسنی هم پنج دلیل عمده را در باب بحران هویت در ایران بر می شمرد البته عوامل ذکر شده همچون سکه دورویی است که هم تهدید است و هم می تواند فرصت ساز باشد:
در حال گذار بودن جامعه ایرانی و عدم سازگاری بین ارزشهای بومی و ارزشهای وارداتی
ضعف در عوامل هویت سازی جوان و پیامدآن مثل: بیکاری- مسایل خانوادگی- تاخیر در ازدواج

 

 
 
 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت