۱٫ فملیش ۲٫ والون

 

 

صربستان

 

۱٫ ووجوودنیا ۲٫ کوزوو ۳٫ ساندژاک

 

 

مولداوی

 

۱٫ ترانسنیستریا ۲٫ گاگوزیا

 

 

اوکراین

 

۱٫ کریمه ۲٫ دونتسک ۳٫ خارکف

 

 

اسپانیا

 

۱٫ کاستیل و لئون ۲٫ گالیسیا ۳٫ آستوریاس ۴٫ کانتابریا ۵٫ باسک ۶٫ آراگون ۷٫ کاتالونیا ۸٫ آندالوسیا ۹٫ بالریک

 

۳-۴٫ جدایی‌‌طلبی؛ اروپا به سوی دولت‌-ملت‌های همگون
در قرن نوزدهم در تب و تاب برساختن کشورهای ملی تجربه وحدت زبانی و ایجاد هویت ملی یکپارچه، در شماری از کشورهای اروپایی فرایند برنامه‌ریزی شده‌ای از خلق و ساخته شدن ملت‌های یکپارچه طی شد و تحت شرایط آن روزگار ملت‌سازی‌های موفق یا نیمه موفقی تحت عنوان ملت فرانسه، ملت آلمان، یا ملت ایتالیا صورت گرفت. راهبرد اصلی در پروژه‌های ملت سازی در آن دوران جذب و همسان‌سازی تمام گروه‌های زبانی یا قومی در یک هویت مشترک ملی بود که اساسا بر پایه زبان ملی مشترک جان می‌گرفت. در این راهبرد تلاش اصلی صرف زدودن تمام تفاوت‌های قومی، محلی و گویشی از طریق ایجاد نظام آموزشی فراگیر و برنامه‌ریزی شده، و گسترش مطبوعات در قالب زبان مشترک بود پروژه‌های همسان‌سازی در طیفی از کشورها با موفقیت تحقق یافتند و در شمار به مراتب بیشتری از کشورها تصوری از موفقیت را ایجاد کردند. بدون آن که مشکلات ناشی از تفاوت‌های فرهنگی منطقه‌ای به کلی از میان بروند. کما اینکه چنین مشکلاتی هم اکنون حتی در قلب اروپا نیز که قدیمی‌ترین تجربه را در زمینه همسان‌سازی دارد، بروز کرده‌اند. به علاوه، مبانی حقوقی گوناگون مشتق از قوانین بین‌المللی و از جمله از اعلامیه حقوق بشر حق تمام گروه‌ها، از جمله گروه‌های قومی، بر حفظ زبان و فرهنگ را تصریح و موانع جدی در راه اقدامات اقتدارگرایانه همسان‌سازی ایجاد کرده‌اند. با این اوصاف، پروژه‌های ملت‌سازی از طریق همسان‌سازی زبانی و فرهنگی به سبک قرن نوزدهم اروپا کارآیی و در مواردی حتی امکان تحقق خود را از دست دادهاند، و سیاست‌مداران و متخصصان علوم اجتماعی دست‌اندرکار راهبردهای جدیدتر و کارآمدتر بوده‌اند.
از سال ۲۰۰۰ تاکنون سه جریان جدایی‌طلب یعنی مونته‌نگرو، کوزوو و کریمه در اروپا از دولت مرکزی خود مستقل شده‌اند. به طور طبیعی مبنای چنین گرایش‌های واگرایانه تقویت هویت‌های قومی و زبانی و گرایش آنها به سوی تشکیل کشور است. به منظور ارائه تصویری واضح‌تر از گسل‌های هویت‌طلبی و جدایی‌‌طلبی در اروپا کافی است، نگاهی اجمالی به مهم‌ترین آنها بیاندازیم: انگلیس (اسکاتلند، ایرلند شمالی، ولز)، اسپانیا (کاتالونیا، باسک)، ایتالیا (شمال و جنوب ایتالیا و ونتو در ونیز)، لهستان (سیلسیای علیا)، سوئیس (ژورا)، رومانی (ترانسیلوانیا، ژکلی‌لند)، مونته‌نگرو (ساندژاک)، لتونی (ساماگیتیا)، سوئد (ساکانیا)، بلژیک (فلاندر شمالی، والونیای جنوبی، اتریش (کارینتیا)، فرانسه (بریتانی)، هلند و آلمان (فریسیا)، جمهوری چک (موراویا)، اسلواکی (منطقه مجارستان خودمختار اسلواکی)، قبرس (بخش ترک‌نشین شمال قبرس)، دانمارک (جزایر فاروئه، شلزویگ شمالی)، بوسنی و هرزگوین (جمهوری صربسکا)، چهار کشور نروژ، سوئد، فنلاند و روسیه (ساپمی)، پرتغال و آلبانی. این تصویر کلی نشان می‌دهد که هویت‌طلبی و جدایی‌‌طلبی تا چه حد جدی است و اتحادیه اروپا از آن نگرانی دارد.
در حال حاضر، جدی‌ترین مورد جدایی‌طلبی در اتحادیه اروپا، همه‌پرسی استقلال اسکاتلند از بریتانیا بود که به رغم رقابت شانه به شانه موافقان و مخالفان، موافقان با حدود ۵۵ درصد آرا از تجزیه اسکاتلند جلوگیری کردند، اما جامعه اسکاتلند بیشتر از گذشته دوقطبی شده است. البته همه‌پرسی کاتولانیا نیز به رغم مخالفت دولت مرکزی اسپانیا اکتبر ۲۰۱۴ برگزار شد. دومینوی هویت‌طلبی و جدایی‌‌طلبی در اتحادیه اروپا آغاز شده و مهار آن دغدغه اصلی این اتحادیه به شمار می‌رود. نتیجه همه‌پرسی اسکاتلند نیز با استقبال و خشنودی اتحادیه اروپا و ناتو که بسیاری از کشورهای اتحادیه عضو آن هستند، رو به رو شد. البته باید گفت تنها نگرانی اصلی طرفداران جدایی‌طلبی بیشتر به پیامدهای اقتصادی تجزیه مربوط می‌شود و آنها حداقل به لحاظ ذهنی روند تبدیل شدن به یک دولت-ملت مستقل را پیموده‌اند.
۳-۵٫ رویکرد اتحادیه اروپا در قبال کشورهای نوظهور
موضوع پذیرش یا عدم پذیرش عضویت کشورهای نوظهور در اتحادیه اروپا که از تجزیه کشورهای عضو اتحادیه اروپا می‌‌شوند، مساله‌ای است به ویژه با مطرح شدن همه‌پرسی استقلال اسکاتلند در کانون توجه قرار گرفت. مطابق ماده ۴۸ معاهدات اتحادیه اروپا، کشور نوظهور به عنوان بخشی از یک کشور عضو اتحادیه می‌تواند با کمترین چالش طی تنها چند ماه به عضویت این اتحادیه درآید، اما ماده ۴۹ معاهدات اتحادیه اروپا نیز وجود دارد که می‌گوید کشور نوظهور باید به عنوان کشوری خارج از مرزهای این اتحادیه روند عضویت را مانند سایر کشورهای خارج از اتحادیه که درخواست عضویت داده‌اند، طی کنند که ممکن است سال‌ها طول بکشد.
در تشریح محتوای مواد ۴۸ و ۴۹ باید گفت که در واقع ماده ۴۸ به کشورهای عضو اتحادیه اروپا مجوز می‌دهد در چارچوب مصوبات پارلمان یا کمیسیون اروپا معاهدات موجود را در شرایط ویژه تغییر دهند. کشورهای عضو اتحادیه می‌توانند
طرح پیشنهادی خود را برای اصلاحات در معاهدات به شورای اروپا که شامل روسای دولت‌های عضو اتحادیه است، بفرستند. پس از مشورت با پارلمان و کمیسیون اروپا در مورد این طرح ها رای‌گیری ساده‌ای انجام می‌شود و در صورت کسب اکثریت آرا، به یک «مجمع یا کنوانسیون» ویژه فرستاده می‌شود که نهاد ویژه بررسی چنین مواردی است و اعضای آن عبارتند از نمایندگان کشورهای عضو اتحادیه اروپا و اعضای کمیسیون اروپا که قدرتمندترین سیاستمداران اتحادیه به شمار می‌روند (کوری، ۱۳۹۳). این نهاد پس از بررسی اصلاحات پیشنهادی و ارائه نظرات و توصیه‌های خود آن را به اجلاس سران کشورهای عضو اتحادیه اروپا می‌فرستد تا تصمیم نهایی را اتخاذ کنند. ماده ۴۹ راهکاری قانونی برای بررسی عضویت یک کشور جدید در اتحادیه اروپاست. کشور درخواست‌دهنده در مرحله اول باید درخواست خود را به شورای اروپا بدهد و هم‌زمان این درخواست عضویت به اطلاع پارلمان اروپا و پارلمان تمام کشورهای عضو خواهد رسید. به علاوه، کشور درخواست‌دهنده باید تمام شروط موجود در ماده (۱) ۶ معاهدات اتحادیه اروپا یعنی آزادی، دموکراسی، احترام به موازین حقوق بشر و آزادی‌های اساسی و حاکمیت قانون را بپذیرد (نیکو، ۱۳۹۳).
با این اوصاف، به نظر می‌رسد به دلیل مخالفت اعضای اتحادیه اروپا با الهام‌بخش و مرسوم شدن جدایی‌‌طلبی در درون کشورهای عضو اتحادیه، در صورتی که کشور نوظهور درخواست عضویت بدهد، به آسانی مسیر عضویت را نخواهد پیمود و ظاهرا تلاش می‌شود مسیر پرچالش مندرج در ماده ۴۹ پیش روی کشور نوظهور قرار داده شود.
۳-۶٫ از خودگردانی تا جدایی؛ چالش اتحادیه اروپا
خودگردانی[۵۴] در اروپا لزوما به معنای کسب حاکمیت کامل نیست، بلکه به معنای اعطای حق تعیین سرنوشت و آزادی در اجرای برخی کارکردها به مردمانی است که به لحاظ تاریخی در سرزمین هایی مشخص زندگی می کنند و این حق و آزادی را برای بقای خود به عنوان یک ملت حیاتی می‌دانند. به طور کلی، منافع مردمانی که برای کسب آزادی خود از کشورهای میزبان تلاش می کنند، بر توانایی جهت تصمیم گیری راجع به موضوعات مرتبط با زبان، مذهب، فرهنگ و اقتصاد متمرکز می باشد. ممکن است آنها مایل باشند که کشور میزبان همچنان کارکردهایی مرتبط با سیاست خارجی و دفاع نظامی را در دست خود داشته باشد.
یکی از پیامدهای ایجاد اتحادیه اروپا عبارت از سرایت این روندهای خودگردانی ملی به واسطه احیای فرهنگ‌ها و زبان‌های منطقه ای بوده است. منشور شورای چهل و یک عضوی اروپا کاربرد زبان های بومی را در مدارس، رسانه ها و زندگی عمومی تشویق کرده و در همان حال، «اداره زبان های کمتر مورد استفاده» در اتحادیه اروپا نیز انجام پروژه ها در راستای گسترش و تقویت زبان های اقلیت را تأمین مالی می کند. به علاوه، کاهش یا حذف موانع پیش روی تجارت و حرکت مردمان در سرتاسر اتحادیه اهمیت مرزهای ملی کنونی را کاهش می دهد.
سرزمین باسک در شمال اسپانیا از سواحل خلیج بیسکی تا رودخانه آلب و در پیر نیز غربی امتداد دارد. انزوای جغرافیایی موجب شده است تا پنج میلیون جمعیت باسک که از جمله قدیمی ترین مردمان اروپا هستند، زبان، سنت و ملیت مجزای خود را از دوران قرون وسطی حفظ کنند. در طی جنگ داخلی اسپانیا، آنها دولت خودمختاری را ایجاد کردند که پس از چندی توسط ژنرال فرانسیسکو فرانکو[۵۵] در هم کوبیده شد. در سه دهه گذشته و قبل از پذیرش آتش‌بس در سال ۱۹۹۸، جنبش چریکی باسک نبرد سهمگینی را ضد مادرید انجام می داد. مردمان باسک نسبت به سرنوشت خود دو دسته هستند: احزاب دست راست و سوسیالیستی و در عین حال میانه‌روی باسک درجه بالایی از خودمختاری را خواهند پذیرفت. حزب استقلال باسک[۵۶] که جهت گیری افراطی دارد، از تروریسم برای کسب استقلال کامل استفاده می کند. این منطقه ثروتمند که درآمد سرانه آن فراتر از دیگر مناطق اسپانیا نیز می رود، دارای مراکز صنعتی و رو به رشد سن سباستین [۵۷] و بندر بیلبائو[۵۸] مرکز مالی و تجاری مهمی با پایگاه صنعتی می باشد (Cohen, 1387: 108-116).
در صورت برقراری صلح، منطقه باسک از توان اقتصادی بالایی برای تبدیل شدن به مدخلی در راستای متصل ساختن شمال اروپا و ایبری[۵۹] برخوردار می باشد. تاریخ کاتالونیا به موجودیت سیاسی مجزای آن از قرن نهم تا اواخر قرن پانزدهم برمی گردد. تا اواخر دوران قرون وسطی، بازرگانان بارسلون با تاجران جنوا[۶۰] و ونیز[۶۱] برای کسب برتری در حوزه مدیترانه به رقابت می پرداختند. این منطقه از قرن هفدهم، تلاش های پیوسته ای را برای جدایی از اسپانیا انجام داده است . در سال ۱۹۳۴ انقلابی برای استقلال نیز روی داد که با شکست مواجه شد. در جنگ داخلی اسپانیا در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹، بارسلون قبل از آنکه به دست رژیم فرانکو افتاده و در نتیجه زبان و فرهنگ کاتالان[۶۲] سرکوب شود، به پایتخت «وفاداران به جمهوری» تبدیل شد. در سال‌های اخیر، کاتالونیا به واسطه خودمختاری قابل ملاحظه از مادرید توان زیادی پیدا کرده و دولت منطقه‌ای کاتالونیا، کاتالان را به عنوان زبان رسمی معرفی کرده و انجام کارهای رسمی توسط کاربران زبان های دیگر را که نیمی از جمعیت این منطقه را شامل می‌شوند، دشوار ساخته است.
بارسلون، مرکز کاتالونیا، مهمترین مرکز تجاری و صنعتی اسپانیا و نیز بزرگ‌ترین بندر این کشور محسوب می‌شود. کاتالونیا در کل ثروتمندترین منطقه اسپانیا می باشد. این منطقه در ج

 

 
 
 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت