علامه مصطفوی این فقره از حدیث را ناظر به مرتبه لابشرط تمام هویات، که جز موهومات چیز دیگری نیستند، دانسته و می‌نویسد: در این مرحله تمام هویات که جز موهوماتی نیستند به وجود جمعی در ظهور مطلق وجود محو گردیده و معلوم حقیقی که وجود حقایق به نحو وحدت و اجمال در عین کشف تفصیلی است، روشن وصاف بدون هیچ گونه ساتر و غیمی آشکار می‌گردد[۲۹۵].
« هتک الستر لغلبه السِّر»
واژه «هتک» به معنی پاره کردن، پاره کردن پرده،‌الهتک خرق السِتر عما وراءه، دریدن پرده.
«السِتر» به کسر سین در لغت پوشش، پرده و حجاب را گویند. هتک الستر: تمزیقه و خرقه[۲۹۶] پاره کردن پوشش و در اصطلاح رسوم، عادات و تعلقات را گویند که انسان را از حق تعالی محجوب می‌کند[۲۹۷].
شاه نعمت الله ولی گوید:

 

 

 

 

 

 

 

 

هر چه آن محجوب گرداند تو را   ستر خوانندش ولی یاران ما
بگذر از عادات و خودبینی تمام   گر خدا را می‌پرستی گو خدا[۲۹۸]

سِتر و پنهانی و حجاب ممکن است از جانب بنده باشد و یا از جانب حق متعال.
ستر از جانب بنده عبارتست از حائل شدن بشریت بین سرّ‌ و شهود غیبت و هرگاه که حجاب بشریت بر طرف گردد نور غیبی ظاهر می‌شود و سِتر از جانب حق تعالی که در حق خواص از بندگانش جهت ترحم بر آنها و متلاشی نشدن آنها انجام می‌شود عبارتست از مستور بودن وجود حق در عین مکاشفات به واسطه حال عبد- انسان سالک. از نظر عرفان عوام در پرده سترند و خواص در دام تجلی، ستر بر عوام عقوبت است و بر خواص رحمت.[۲۹۹]
«السر» سرّ در لغت به معنی پوشیده و پنهان است به معنی راز است. آنچه از سوی حق تعالی به هنگام توجه ایجادی به آن به مقتضای[۳۰۰] «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۳۰۱] ویژه آن گردد. از همین رو است که گفته‌اند، حق را جز حق نشناسد، زیرا این سر است که جویای حق و محب او عارف به اوست.
عزالدین کاشانی گوید:[۳۰۲]
طایفه‌یی از متصوفه برآنند که سرّ لطیفه‌ای است از لطایف روحانی، محل مشاهدت همچنانک روح لطیفه‌ای است محل محبت، و دل لطیفه‌ای است محل معرفت. و طایفه‌یی برآنند که سرّ نه از جمله اعیان است بلکه از جمله معانی است، و مراد از آن حالی است مستور میان بنده و خدای که غیری را بر آن اطلاع نیفتد. و گویند بنده را با خدا سرّی است و سرّ السرّی است که آنرا خفی خوانند، چنانکه نص کلام مجید است: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏»[۳۰۳]. سرّ‌آن است که جز خدای و بنده بر آن اطلاع ندارند، و سرّ‌ السرّ آنکه بنده نیز بر آن اطلاع نیابد مگر عالم السرّ و الخفیات.
از طایفه اول که سرّ را عینی مخصوص دانستند بعضی برآنند که سرّ فوق روح و قلب است، و بعضی بر آنک فوق قلب و تحت روح است. و نزدیک شیخ الاسلام رحمه الله آن است که سرّ نه عینی دیگر است جز قلب و روح. و گفته که سبب تصور آن جماعت که سرّ را فوق روح دانستند، آن بود که روح را بعد از خلاص کلی از رق تعلقات قلبی و نفسی، وصفی زاید بر معهود یافتند، گمان بردند که مگر عینی دیگر است و رای روح. و بر ایشان پوشیده ماند که آن عین روح است متصف به وصفی غریب، و سبب اشتباه آن طایفه که سرّ را تحت روح و فوق قلب گفتند، آن بود که دل را در نهایات احوال که بکلی از ذل استرقاق نفس آزاد گردد و از تعلقات هواجس نفسانی و تشبثات وساوس شیطانی خلاص یابد، وصفی غریب یافتند که برایشان مستعجب نمود. تصور کردند که مگر عینی دیگر است ورای دل؛ و ندانستند که آن خود عین دل است.
و بعضی سرّ را تفسیری دیگر گفته‌اند که سر معنیی لطیف است مکنون در صمیم روح، و عقل را تفسیر از آن متعذر؛ یا در سویدای دل، و زبان را تعبیر از آن متعسر. و همچنانک زبان ترجمان و معبر دل است، عقل ترجمان روح و مفسر اوست. هر معنی که روح را از غیب مشکوف شود و به نظر عیان آن را مشاهده کند و خواهد که بطریق مکالمت و محادثت با دل در میان نهد، عقل که ترجمان اوست واسطه شود و تقریر و تفسیر آن با دل کند. ولیکن بیشتر معانی مدرکه روح آن بود که عقل از تقریر آن با دل عاجز آید، همچنانک اکثر معانی دل آن بود که زبان از تعبیر آن قاصر شود. پس آن معانی که در روح باقی ماند و عقل بر تفسیر آن مسلط نشود، اسرار روح بود که دل را بر آن اطلاع نیفتد، و آن معانی که در دل باقی ماند و زبان از تعبیر آن قاصر آید، اسرار دل بود که مخاطب بر آن اطلاع نیابد. و از این جاست که طایفه‌یی از متابعان مجرد عقل چون فلاسفه و غیرهم، از بیشتر مدرکات ارواح انبیا محروم ماندند و آنرا انکار کردند. چه؛ جمیع مدرکات روح در تحت احاطت عقل نگنجد. و عقل اگر چه اشرف و اکرم مخلوقات است و در صدر آفرینش منصب تصدر و تفوق دارد[۳۰۴]، ولکن مرتبه روح فوق مرتبه اوست. چه اولیت و تصدر او در عالم خلق است، و روح از عالم امر است نه از عالم خلق، و نیز قیام او بروح است، نه قیام روح بدو و مثال او با روح همچنان است که مثال نور آفتاب با قرص آفتاب. نور آفتاب اگر چه شریف است و لیکن قیام او به قرص آفتاب است. هم ‌چنانکه به نور آفتاب صور محسوسات در زمین ظاهر شود، به واسطه نور عقل صور معلومات و معقولات در دل رو

 

 
 
 
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت