گفتار دوم: باور

 

باور(belief) به معنی قبول سخن،پذیرش قول کسی،یقین،اعتقاد به کار رفته است.[۱۱] به طور کلی وقتی صحبت از باور می شود صحبت از یک اعتقاد و یک اعتماد است.اعتقاد راسخ به وجود امری و حقیقت داشتن و اعتماد به نتیجه بخش بودن و اثر گذاری آن است و آن امر چنان برای فرد بدیهی می شود که فرد آن را موجود می‌داند و هیچ خدشه ای در پذیرش آن به خود راه نمی دهد.

 

از نظر کرچ و کرچفیلد:«باور سازمانی باثبات از ادراک و شناختی نسبی درباره جنبه خاصی از دنیای یک فرد است.»مثلا اعتقاد به بابانوئل مفاهیم گوناگون و به هم آمیخته ای مثل:جنبه جسمانی،لباس و نوع پوشش،و کارکردها و اثر گذاری آن را در بر می‌گیرد.این باور به ایجاد یک مفهوم خاص و یک اعتقاد به لوازم و پیرامون آن نیز نیاز دارد.[۱۲] این باورها هستند که در ما یک نگرش نسبت به موضوعات ایجاد می‌کنند.مثلا اگر شما باور داشته باشید که کمک کردن به کودکان کار باعث زشت شدن چهره شهر و به دست آوردن ثروتی نامشروع برای عده ای می شود،این باور ایجاد نگرشی منفی در شما می‌کند.ولی اگر شما باور داشته باشید که پول دادن به آن ها باعث کمک به یک عده بدبخت می شود این باور مثبت در شما باعث نگرش مثبت به متکدیان می شود.در این مثال هر چه باور قدرت بیشتری نسبت به کمک ‌به این افراد وجود داشته باشد سهم بیشتری در کمک به افراد نیازمند در باور شما ایجاد می‌گردد.[۱۳] مراد از باور، تصدیق و تأییدی است که ذهن،در برخورد با یک قضیه پیدا می‌کند.ذهن انسان ممکن است در برخورد با هر پدیده و رویدادی یکی از این حالات را انتخاب نماید:الف:یا هیچ تغییری در ذهن ایجاد نمی شود و نسبت به آن قضیه بی تفاوت می شود و عکس العملی نسبت به آن نشان نمی دهد که در این صورت تعلیق باور رخ داده است.ب:یا در مقابل آن قضیه مقاومت نشان داده آن را نمی پذیرد و رد می‌کند.ج:یا آن قضیه را مورد تصدیق ‌و قبول‌ قرار می‌دهد.منظور از باور نیز همین حالت تصدیق و پذیرش امر توسط ذهن است[۱۴]. اولین فیلسوفی که مفهوم باور را در جایگاه خودش مورد توجه قرار داد دیوید هیوم بود.او برای اولین بار با تمرکز بر «روانشناسی باور» بیان نمود که باور بیشتر شبیه یک «احساس» است تا«فهم».از نظر سوئین برن:«باور چیزی است که برای انسان پدید آید نه کاری که انسان آن را انجام می‌دهد.»[۱۵] از نظر ویلیام جیمز باور جهان های عدیده ای دارد، مانند جهانی که حواس ما درک می‌کند،جهان ریاضیات و منطق،جهان الهیات و… بیشتر انسان ها از میان همه جهان های باوری فقط یکی را بیشتر از بقیه واقعی می دانند و آن را انتخاب می‌کنند. اکثر انسان‌ها نیز جهانی را که از رهگذر حواس آدمی می گذرد باور می‌کنند.به نظر وی باور وقتی در بیشتر افراد شکل می‌گیرد که عواطفشان را برانگیزد یا آنان را وادار به عمل کند[۱۶]. داشتن باور می‌تواند اثرات مثبتی در فرد ایجاد کند و حتی ممکن است بر روی جسم او نیز اثر داشته باشد.مثلاً در پزشکی اگر کسی باور داشته باشد که دارویی بر روی او اثر دارد و حال او را بهتر می‌کند حتما اینگونه خواهد شد.«در دهه ۱۹۵۰ جامعه پزشکی به عمل جراحی پی برده بود که می‌گفتند درد روی قفسه سینه مردانی که شریان هایشان مسدود شده را کاهش می‌دهد.اغلب بیمارانی که این عمل را می‌کردند ‌به این نتیجه می رسیدند که حالشان بهتر شده و دردشان کاهش یافته است. بعد اقدام به آزمایش کنترل شد. ‌به این شکل که گروهی از بیمارانی را که با ناراحتی مشابهی روبرو بودند به اتاق عمل آوردند،آن ها را بیهوش کردند روی قفسه سینه همه را برش دادند،روی نیمی از آن ها عمل صورت گرفت،اما نیمه دیگر عمل نشدند.بعد از آنکه این بیماران به هوش آمدند جملگی معتقد بودند که به یک اندازه حالشان بهتر شده است.»[۱۷]

 

گفتار سوم: باور دینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت