چکیده :

بازاریابی در قرن بیستم بیشتر مبتنی بر پیام بود اما مصرف‌کنندگان قرن بیست و یکم بیشتر تصمیمات هیجانی می‌گیرند از این رو تبلیغاتی در این عصر با موفقیت روبرو خواهد شد که متکی بر هیجان و احساسات انسانی باشد و موجب برانگیختن آن شود، به همین خاطر در دنیای امروز جایگاه‌یابی هیجانی حوزه‌ی جدیدی را برای تمایز محصولات ارائه می‌دهد؛ در حالی که ویژگی‌های محصول برای کالاهایی «با درگیری ذهنی بالا» مهم هستند، انتقال هیجانی نیز برای تمایز کالاهایی «با درگیری ذهنی پایین» ضروری است. مسئله و هدف اصلی پژوهش در زمینه تبلیغات هیجانی و تأثیری که بر گرایش به خرید محصولات مصرفی با درگیری ذهنی پایین چه به صورت مستقیم و چه به واسطه یادآوری می گذارد، می باشد. این پژوهش به روش توصیفی- پیمایشی انجام شده، بانوان جوان (15تا 18 ساله) در شهر زنجان جامعه آماری این پژوهش بودند که تعداد 370 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای به عنوان نمونه از سطح دبیرستان های دخترانه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه بوده که میزان پایایی آن با آزمون آلفای کرونباخ  0.94 برآورد شده و برای تعیین روایی از روایی ظاهری استفاده شد. برای توصیف و تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل مسیر به وسیله نرم افزازLisrel  و همچنین از نرم افزارSpss استفاده شده است. نتایج تجزیه و تحلیل نشان می دهد که تبلیغات هیجانی در گرایش به خرید محصولات مصرفی با درگیری ذهنی پایین تأثیر گذار بوده و در این راستا مولفه تمایل بیشترین تاثیرگذاری را داشته و سپس به ترتیب ترجیح و مجاب شدن در این تاثیرگذاری نقش دارند، ولی یادآوری تبلیغات هیجانی در گرایش به خرید محصولات مصرفی با درگیری ذهنی پایین تأثیر گذار نمی باشد.

کلید واژه­ها: تبلیغات هیجانی، یادآوری، گرایش به خرید، محصولات مصرفی، درگیری ذهنی.

 

فصل اول:

کلیات پژوهش

 

1.1- مقدمه

برای مدت های مدیدی، بیشتر متخصصان بازاریابی اهمیت حواس انسان را در بازاریابی نادیده گرفته و به ویژه از این نکته غافل بوده اند که چگونه بیان های حسی مختلف مانند رایحه، موسیقی، طرح، طعم و بافت می تواند به شفاف سازی هویت یک شرکت یا برند کمک کنند. این حقیقت از لحاظ علمی کاملاً مبرهن است که حواس پنج گانه ی انسان روی رفتارش تأثیر می گذارد و بیان های حسی مختلف در شکل گیری تصویر یا برداشت ذهنی فرد از شرکت یا برند تأثیر قابل توجهی دارند (هولتن و همکاران،2010: 6). درحالیکه که امروزه مصرف کنندگان به طور مداوم در معرض سیل آسای پیامهای سنتی و مکرر تبلیغاتی – پیامهائی که آنان را به صورت روزمره بمباران و دیدن برنامه های تلویزیونی آنان را قطع می‏کند یا در فعالیتهای روزانه بر سر راه آنان قرار می گیرد- قرار دارند و دنیای امروز صحنه‌ی کارزار رقابت است، شاید بتوان گفت که در این کارزار رقابتی سنگین دشمنی وجود دارد که از دیگران خطرناک‌تر است و حرکات او کمتر قابل پیش‌بینی است، نام این دشمن سرسخت ”بی‌تصمیمی” است. طبق گزارش یکی از شرکت‌های مشاوره فروش[1]، نزدیک به شصت درصد مخاطبان حائز شرایط مطلوب، قربانی وضع موجود و حالت بی‌تصمیمی خود هستند (دن هیل ، 2010: 281) .اما چه باید کرد؟ برای آنکه وضعیت موجود را در هم شکنیم و طرحی نو دراندازیم باید عادات گذشته را کنار بگذاریم، اگر بخواهیم به انسان مدرن امروزی چیزی بفروشیم، باید ابتدا امیال و اشتیاقات آنها را بشناسیم و تحت تأثیر قرار دهیم (فیلیپس،1385: 39). در واقع مردم محصول نمی‎خرند، بلکه تنها شکلی تغییر یافته از هیجانها و احساسات خود را خرید می‌کنند برای مثال آنها برای ارضای کودک درون خود، در خرد سالی سوار بر تاب و سرسره می‎شوند و در بزرگسالی محصول تاب و سرسره تبدیل به محصولی بلوغ یافته‎تر مثل شهربازی و سینما می‎شود، لذا اگر فروشنده‎ای بتواند ما را مجاب کند که در صورت خرید محصول او به یک شرایط احساسی مثبت دست خواهیم یافت، آن گاه است که رغبت به خرید را نشان داده و آن جنس را می‎خریم (درگی،1391: 66). بنابراین کنجکاو شدیم تا از نقش حواس پنج گانه ی انسان بیشتر بدانیم و در عمل بازاریابی حسی را بیشتر مورد کاوش قرار دهیم و با تاکید بر تبلیغاتی که احساسات و هیجانات انسانی را تحت تأثیر قرارمی دهد و در او انگیزش ایجاد می کند تا بدان واسطه سبب یادآوری موضوع تبلیغ در موقع خرید شده و عمل خرید را منجر گردد به پژوهش بپردازیم.

 

 

2.1- بیان مسأله

– آیا باید مصرف کننده از دیدن یک تبلیغ برانگیخته شده و احساس کند که با خرید آن محصول بر ضعفهایش فائق آمده و موجودی کاملتر خواهد شد؟

– آیا باید متخصص بازاریابی از طریق تمرکز برفنونی نظیر بیان احساسی و هیجانی تبلیغات میزان یادآوری آن را در مصرف کننده تحت تأثیر قرار دهد؟

تصورکنید راننده اتومبیل درحالی که سعی دارد با سرعت هرچه تمامتر مسیر هر روزه اش را دربزرگراه طی کند، به پیچ بزرگراه که میرسد  بی اختیار سرعتش را کاهش میدهد تا تصاویر زیبای دوربینهای فیلمبرداری کم حجم و زیبایی را ببیند که برپرده  بیلبورد نقش بسته است. هر روز بعد از آن پیچ دیگر در ابرها سیر می کند و روزی را تصور می کند که یکی از آن دوربینهای کوچک را داشته باشد تا بتواند لحظات شیرین زندگی اش را ثبت کند (سولیوان،1390: 89).  پس باید توجه کنیم ما در دنیائی زندگی می کنیم که ابزارهای ارتباط با مشتری ِهدف و درگیر کردن وی با یک محصول یا برند ضمن رعایت حریم خصوصی مخاطبان به نحوی غیر مداخله جویانه و بدون فراهم آوردن مزاحمت برای وی، به روشی دو جانبه و دو طرفه، و به صورتی که دارای ماندگاری در حافظه مشتری باشد، به عنوان چالش بزرگ بازاریابی و نیز تبلیغات خودنمائی می کند (هولتن و همکاران، 2010: 10). درست است که بازاریابی در قرن بیستم بیشتر مبتنی بر پیام بود اما مصرف‌کنندگان قرن بیست و یکم بیشتر تصمیمات هیجانی می‌گیرنداز این رو تبلیغاتی در این عصر با موفقیت روبرو خواهد شد که متکی بر هیجان و احساسات انسانی باشد و موجب برانگیختن آن شود. با این همه مشکلی که سد راه بازاریابان در شناخت هیجانات واقعی مصرف‌کنندگان وجود دارد این است که مصرف‌کنندگان غالباً هوشیارانه یا ناهوشیارانه حقیقت را کتمان می‌کنند و هیجانات خود را بروز نمی‌دهند (همان منبع : 11). جای تعجب نیست که حتی تکنولوژی هم در این زمینه به کمک مخاطب آمده است تا او را از شر این گونه مزاحمت ها (تبلیغات و ارتباطات ناخواسته) نجات دهد! (مثل: کنترل از راه دور تلویزیون، انتخاب اسپم[2]در ایمیل ها و تنظیمات دیوار آتش[3]  در سیستم دفاعی رایانه شخصی و دهها نمونه دیگر)(روستا و خویه، 1388: 43).ما می دانیم که در تبلیغ یک کالا تمامی تلاشها متوجه انسان است : مخاطبی که از خلال حواس خود امور را درک و دریافت می کند وبه فرآیند سازی اطلاعات درمغز خود می پردازدودر نهایت رفتاری هیجانی یا منطقی از اوسرمیزند و معطوف به هدفی خاص گرایش می یابد. چرا باید کاری را انجام داد ؟ چرا باید این کالای خاص را تهیه کرد و نه دیگری را؟ انگیزه ه ها ، جواب این چراها و پرسشهای مشابه هستند؛ بسیار پیش می آید که تا قبل از اجرای یک کار تبلیغی مخاطبان نه احساس نیازی می کردند و نه به آن کالا و مورد استفاده ی آن فکر می کردند اما یک فعالیت تبلیغی موفق، فکر مخاطبان را در جهت مورد نظر به فعالیت واداشته و انگیزه ای جدید در آنها شکل میدهد از این پس، مخاطبان تصور می کنند به کالای تبلیغ شده نیازمندند و یک ” باید ” جدید در وجودشان شکل می گیرد(سلیمانی،1390: 189). هیجان و منطق هر دو روش‌های دانستن و درک واقعیت هستند اما عملکرد بسیار متفاوتی دارند. هیجان ممکن است خودانگیخته منتقل شود، در حالی که پیام‌های منطقی به صورت نمادین انتقال می‌یابند به همین خاطر در دنیای امروز جایگاه‌یابی هیجانی حوزه‌ی جدیدی را برای تمایز محصولات ارائه می‌دهد (حیدرزاده،1388: 102). به راستی تبلیغات یک جادو است. کالایی شناسانده می شود که به منظور رفع یک نیاز اولیه یا ثانویه تولید شده است ؛ اگر کار به همین شناسایی ساده و مختصر ختم می شد  تمامی عناوین تبلیغاتی به ذکر یک سطری نام و مشخصات کالا در جراید یا رسانه های دیداری ، شنیداری بسنده می کردنداما قابل انکار نیست که آراستن و استفاده از عناصر هنری برای شکیل شدن موضوع تبلیغ، هنوز در سطح آشکار است )سلیمانی،1390: 213). بنابراین در حالی که ویژگی‌های محصول برای کالاهایی «با درگیری بالا[4]» مهم هستند، انتقال هیجانی نیز برای تمایز کالاهایی «با درگیری کم[5]» و «کالاهای یکنواخت» ضروری است (حیدرزاده،1388: 195). با توجه به مطالب مذکور به دنبال بررسی تأثیر گذاری تبلیغات تجاری هستیم که بدانیم آیا عنصر احساس و هیجان در تبلیغات می تواند بر یادآوری آن بیفزاید یا خیر؟ واینکه تبلیغات تاکید کننده براحساس و هیجان چه تأثیری بر رفتار خرید مصرف کنندگان با توجه به در نظر گرفتن طبقه محصول و به عبارتی سطح درگیری مصرف کننده با محصول، می گذارد؟ به عبارتی چه چیزی تبلیغات بخصوصی را در ذهن مردم پایدار میکند؟ و چرا بعضی از تبلیغات تجاری با گذشت سال ها و گاهی حتی ده ها سال همچنان در صحنه باقی می مانند؟

 برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت