“
از آنجا که توانمندسازی روانشناختی با عوامل سازمانی بسیاری رابطه دارد، فرهنگ سازمانی یکی از مهمترین عواملی است که شناخت هر چه بیشتر مؤلفههای مربوط به آن، میتواند کمک مؤثری در مسیر توانمندسازی باشد. به صورت خلاصه، سازمانی با فرهنگ حمایتی و منسجم، موجب میشود که احساس خودمختاری، شایستگی معناداری و اثرگذاری و به طور کلی توانمندسازی روانشناختی در کارمندان افزایش یابد.
۱-۲- بیان مسئله:
اندیشمندان و صاحب نظران ریشه موفقیتها و یا شکستهای هر سازمان را در فرهنگ آن جستجو میکنند و معتقدند همان طور که انسانها دارای شخصیت منحصر به فرد و متمایز از یکدیگر هستند، سازمانها نیز به واسطه فرهنگشان دارای شخصیت منحصر به فرد و جداگانه میباشند که این امر ضرورت شناخت فرهنگ سازمانها را تبیین میکند (مقیمی، ۱۳۸۰، ص۱۶۳).
و همچنین با توجه به دگرگونیهای سریع و پر شتاب دانش و معلومات بشری، همه چیز به شدت در حال تغییر و تحول است. از آنجا که منابع انسانی مهمترین عامل و محور سازمانها محسوب
میشوند، تجهیز و آماده سازی منابع مذبور برای مواجهه با تغییرات از اهمیت ویژه برخوردار است و کلیه سازمانها با هر نوع مأموریتی باید بیشترین سرمایه، وقت و برنامه را به پرورش انسانها در ابعاد مختلف اختصاص دهند (جعفرزاده، ۱۳۸۶، ص ۴۴). بسیاری از سازمانها راه حل این مسئله را اجرای برنامه های توانمند سازی تشخیص داده و تلاش کرده اند زمینه لازم برای پرورش کارکنان توانمند را فراهم نمایند (محمدی، ۱۳۸۱، ص۱۶). که در این میان مدیران از مهم ترین شاخص های برتری یک سازمان نسبت به دیگری هستند.
با توجه به مطالب ذکر شده نقشی که فرهنگ سازمانی می تواند در توانمندسازی مدیران خود داشته باشد امری است که باید مورد توجه قرارگیرد. اگر مدیران درصدد تغییر بهره وری و عملکرد سازمان باشند، باید به عوامل متشکلهی فرهنگ سازمانی و تغییر آن ها توجه داشته باشند (رابینز[۷]، ۱۳۸۸، پارساییان و اعرابی، ص۱۰۵۹).
مفهوم فرهنگ سازمانی برای نخستین بار در سال ۱۹۷۹ در آمریکا وارد ادبیات مدیریت شد و به دیگر کشورهای جهان توسعه یافت ولی پیشینه آن به بحث فضای سازمانی باز میگردد که در سال ۱۹۶۴، توسط زوجی دانشمند به نام آقای بلیک و خانم میوتن مطرح شد. امروزه بحث فرهنگ سازمانی، از مباحث داغ ولی پر ابهام مدیریت به شمار می آید. زیرا، هنوز پرسشهای بیجواب فراوانی وجود دارد. برسر تعریف فرهنگ سازمانی، اتفاق نظر وجود ندارد و هر کس آن را به گونه ای تعریف کردهاست. فرهنگ سازمانی عبارت است از مجموعه ای از ارزشها، اعتقادات و الگوهای رفتاری که مدیریت هستهای سازمان را شکل داده و در شکل گیری رفتار کارکنان نقش بسزایی دارد. مدل فرهنگ سازمانی دنیسن واسپریتزر که در این مدل ساختار کاری توسط دوبعد که با دو اهرم مشخص شده است. بعد اول محورکنترل – انعطاف پذیری است و دو جهت گیری متقابل را نشان میدهد که یکی متمایل به انعطاف پذیری و دیگری متمایل به کنترل و ثبات میباشد. بعد دوم محور تقارن درونی – برونی است که همچنین دو جهتگیری را نشان میدهد، یکی متمایل شدن به سمت نگهداری وارتقای سازمان موجود و دیگری متمرکز شدن روی سازگاری وفعل و انفعال با جهان خارج. مؤلفه های فرهنگ سازمانی بر اساس مدل دنیسن- اسپریتزر شامل فرهنگ توسعهای، فرهنگ عقلانی، فرهنگ گروهی و فرهنگ سلسله مراتبی می شود. (به نقل از یزد خواستی،۱۳۸۸ ، ص۵۰).
مفهوم توانمندسازی روانشناختی نخستین بار در دهه ۱۹۸۰ ارائه شده است. (بلانچارد[۸] و همکاران ۱۳۷۹، وتن و کامرون[۹] ۱۹۹۸). اما در دهه ۱۹۹۰ علاقه زیادی به این مفهوم در میان پژوهشگران، دانشگاهیان و دست اندرکاران مدیریت و سازمان به وجود آمده است (عبدالهی ۱۳۸۴ و شلتون [۱۰] ۲۰۰۲). توانمند سازی در فرهنگ فشرده آکسفورد، قدرتمند شدن «مجوز دادن» «ارائه قدرت»، «توانا شدن» معنی شده است. توانمندسازی به مجموعه فنون انگیزشی اطلاق می شود که به دنبال افزایش سطح مشارکت کارکنان به منظور بهبود عملکرد آنان است. ویژگی اصلی توانمندسازی کارکنان، همسو کردن اهداف فردی و سازمانی است (وکچیو[۱۱]،۲۰۰۰). بنابر مطالعات محققان و صاحب نظران توانمندسازی مفهومی چند بعدی است، که شامل پنج بعد شناختی: احساس خود اثربخشی، احساس خود مختاری، احساس تأثیرگذاری، احساس معنی دار بودن و احساس اعتماد میگردد و جمعاً منعکس کننده جهتگیری شخصی نسبت به شغل و نقش فرد در سازمان میباشند. پژوهشها نشان می دهند، سازمانها از انجام فرایند توانمندسازی منافعی کسب میکنند که افزایش رضایت شغلی اعضاء، بهبود کیفیت کالا و خدمات، افزایش بهره وری سازمانی و آمادگی برای رقابت از جمله این منافع هستند (باون و لاور[۱۲]، ۱۹۹۵، صص۸۷-۹۵).
همچنین مطالعات نشان می دهند که فرهنگ سازمانی با توانمندسازی نیروی انسانی ارتباط داشته و بر آن مؤثر است(حسن زاده،۱۳۸۳، رستمی،۱۳۸۸). با توجه به اهمیت فرهنگ سازمانی و توانمندسازی روانشناختی کارکنان برای سازمان، مدیران باید همواره به دنبال شناسایی، تغییر و توسعه فرهنگ سازمانی باشند تا ازاین طریق هم بر رفتار فردی و هم بر سازمان تأثیر مثبت گذاشته و از این طریق دستیابی به اهداف سازمان را برای خود و دیگران تسهیل نمایند. علی رغم اهمیت موضوع و گرایش روزافزون دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در کشورهای توسعه یافته در توانمندسازی اعضای هیئت علمی خود، به نظر میرسد که این مسئله در کشور ایران در مراکز آموزشی مختلف کمتر مورد توجه قرار گرفته است و تاکنون فعالیت و برنامه منسجم و هدفمند در این خصوص کمتر ارائه شده است که این مسئله در بلند مدت میتواند برنامه های آموزشی را با چالشهای عمده ای روبرو سازد. پژوهشهای بسیاری پیرامون توانمندسازی انجام شده است، اما کمتر به مطالعه رابطه بین فرهنگ سازمانی و توانمندسازی روانشناختی آن هم در محیط دانشگاهی پرداخته شده است.
بنابرین پژوهش حاضر ضمن بررسی فرهنگ سازمانی و توانمندسازی مدیران گروههای آموزشی دانشگاه بوعلیسینا، به دنبال پاسخگویی به این سؤال اصلی میباشد که آیا رابطهای بین فرهنگ سازمانی و توانمندسازی روانشناختی مدیران گروه های آموزشی از دیدگاه اعضای هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینا شهر همدان وجود دارد؟ با توجه به این پرسش، محقق تلاش نموده است با عنایت به مدل فرهنگ سازمانی دنیسن- اسپریتزر و مدل توانمندسازی روانشناختی اسپریتزر (۱۹۹۵)، مدل مفهومی پژوهش خود را چنانچه در شکل (۱-۱) مشاهده میشود طراحی نماید تا چارچوب و مسیر پژوهش تا حدودی آشکار گردد.
شکل (۱-۱) مدل مفهومی پژوهش
منبع: مدل فرهنگ سازمانی دنیسن- اسپریتزر[۱۳] (به نقل از یزدخواستی، ۱۳۸۸ )
و مدل توانمندسازی اسپریتزر، ۱۹۹۵، (به نقل از عبدالهی و نوه ابراهیم،۱۳۸۵)
۱-۳- اهمیت و ضرورت انجام پژوهش :
“
[یکشنبه 1401-09-20] [ 01:04:00 ق.ظ ]
|