است(زوهر و مارشال،[۱۰۴]۲۰۰۰؛ ولمن[۱۰۵]،۲۰۰۱[۱۰۶]؛ نازل[۱۰۷]،۲۰۰۴؛ کینگ[۱۰۸]،۲۰۰۸؛ به نقل از سهرابی،۱۳۸۷). هوش معنوی به عنوان یکی از مفاهیم جدید هوش، در بردارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسئله است که بالاترین سطوح رشد را درحیطههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و… شامل میشود و فرد را درجهت هماهنگی با پدیدههای اطراف و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری مینماید. این هوش به فرد دیدی کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها میدهد و او را قادر میسازد به چهارچوببندی و تفسیر مجدد تجارب خود پرداخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد( غباری بناب و همکاران،۱۳۸۷).
بنابر این هوش معنوی سازههای معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب میکند، در حالی که معنویت با تجربه عناصر مقدس، معنا و هوشیاری اوج یافته و تعالی در ارتباط است. هوش معنوی مستلزم تواناییهایی است که چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید پیامدهای با ارزش استفاده میکند(ایمونز،۱۹۹۹). همچنین افراد، زمانی هوش معنوی را به کار میبرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیمگیری مهم و اندیشه در موضوعات وجودی با تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند(ایمونز[۱۰۹]،۲۰۰۰).”نازل” هوش معنوی را به عنوان توانایی نزدیک شدن به تواناییهای معنوی و منبعی برای شناخت بهتر، کشف معنی و تحلیل وجودی معنویت و رفتارهای عملی تعریف میکند(نازل،۲۰۰۴؛ به نقل از ناصری،۱۳۸۹).
ایمونز (۱۹۹۹و ۲۰۰۰) تعاریف گوناگونی را از هوش مطرح میکند، اما هسته اصلی تمامی این تعاریف را تمرکز بر حل مسأله برای سازگاری و رسیدن به اهداف میداند. هوش معنوی مستلزم تواناییهایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده میکند(ایمونز،۱۹۹۹). مکشری و همکاران [۱۱۰](۲۰۰۲) تأکید میکنند که هوش معنوی زیر بنای باورهای فرد است که سبب اثرگذاری بر عملکرد وی میشود، به گونهای که شکل واقعی زندگی را قالب بندی میکند. در واقع، هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کلنگر به جهان هستی، در جستجوی پاسخی برای پرسشهای بنیادی زندگی و نقد سنتها و آداب و رسوم میباشد. در حقیقت، هوش معنوی مجموعهای از فعالیتها است که علاوه بر لطافت و انعطافپذیری در رفتار، سبب خودآگاهی و بینش عمیق فرد نسبت به زندگی و هدفدار نمودن آن میشود، به گونهای که اهداف، فراتر از دنیای مادی ترسیم میگردد(فرامرز و همکاران،۱۳۸۸). به طور کلی میتوان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیتها و منابع معنوی در زمینهها و موقعیتهای عملی در نظر گرفت. افراد زمانی هوش معنوی را به کار میبرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیمگیری مهم و اندیشه در موضوعات وجودی با تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند(ایمونز،۲۰۰۰ ؛ به نقل از سهرابی،۱۳۸۷). مطالعات جدید عصبشناسان نشان میدهد که برخی کنشهای مغز با تجربههای معنوی همراه است به گونهای که معنویت روی برخی از قسمتهای مغز اثر میگذارد. یکی از قسمتهای مغز، بخش لپهای گیجگاهی است که دقیقاً پشت ناحیه گیجگاهی قرار دارد و عصبشناسان این بخش را «منطقه خدا » مینامند، زیرا با تحریک مصنوعی آن موضوعهای معنوی مانند دیدار با خدا، گفتگوی دینی، از خودگذشتگی، فداکاری، انسان دوستی و مانند اینها پدیدار میشود (چی یو[۱۱۱] ،۲۰۰۱؛ زوهر و مارشال،۲۰۰۰). بنابراین میتوان معتقد بود که هوش معنوی در انسان وجود دارد(سهرابی و همکاران، ۱۳۸۸).
لذا با استفاده از هوش معنوی میتوان میل و قابلیت فرد را برای رسیدن به مقصود و ارزش رشد داد. هوش معنوی به فرد اجازه میدهد که رویاروی این قابلیتها باشد و برای رسیدن به آن سخت تلاش کند و به دلیل پیوندش با معنای ارزش و پرورش تخیل میتواند به انسان توان تغییر و تحول بدهد. فردی با هوش معنوی بالا دارای انعطاف خودآگاهی ظرفیتی برای روبهرو شدن با دشواریها و سختیها و فراتر از آن رفتن، ظرفیتی برای الهام و شهود، نگرش کلنگر به جهان هستی میباشد(ایمونز،۲۰۰۰؛ نقل از صمدی،۱۳۸۵). دیدگاه یکپارچه درباره هوش معنوی در حیطه هوش چندگانه میگنجد و هوش معنوی را درزمینهای از کل زندگی فرد به حساب میآورد (سهرابی، ۱۳۸۷). از نظر سیسک و تورنس[۱۱۲]، (۲۰۰۱) هوش معنوی قادر است هشیاری یا احساس پیوند یا یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد (سیسک و تورنس،۲۰۰۱؛ نقل از سهرابی،۱۳۸۷). نازل هوش معنوی را به عنوان توانایی ایجاد معنا مبتنی بر فهم عمیق سوالات وجودی و نیز آگاهی و توانایی استفاده از سطوح چندگانه در حل مسأله تعریف میکند ( واگان[۱۱۳]،۲۰۰۲؛ نقل از فرهنگی و همکاران،۱۳۸۸). آمرام[۱۱۴]، معتقد است که هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیاست (آمرام، ۲۰۰۵؛ نقل از غباری بناب و همکاران،۱۳۸۶). همچنین کینگ (۲۰۰۸) معتقد است که هوش معنوی، آگاهی از حقایق، ارزشها، اعتبار و اصول اخلاقی فرد است (کینگ۲۰۰۸؛ به نقل از محمد نژاد و همکاران، ۱۳۸۸).
نوبل و واگان[۱۱۵] معتقدند که مؤلفههای هشتگانهای که نشان دهنده هوش معنویِ رشد یافته هست
ند عبارتند از درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرفکردن نیازهای دیگران (به نقل از نازل،۲۰۰۴). مک مولن[۱۱۶] (۲۰۰۳) معتقد است ارزشهایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفههای هوش معنوی هستند. در تعریفهای موجود از هوش معنوی به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره تأکید شده است (زوهر و مارشال[۱۱۷]،۲۰۰۰؛ ولمن ۲۰۰۱؛ نازل، ۲۰۰۴ و کینگ ۲۰۰۷). علاوه بر این همان طوری که ایمونز (۲۰۰۰) مطرح کرده است مؤلفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری که فرد انجام میدهد. هوش معنوی علاوه بر یک هدف اختصاصی یک هدف کلی و مقدس هم دارد. هنگامی که یک عمل با یک هدف مقدس صورت میپذیرد کیفیت متفاوتی مییابد. چهارمین مؤلفه هوش معنوی به رابطه بین معنویت و حل مسائل و مشکلات یا به عبارت دیگر به رابطه دین و معنویت با مهارتهای حل مسئله اشاره دارد. پنجمین مؤلفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (۲۰۰۰) عنوان میکند که رفتارهایی مانند بخشش، شکرگذاری، ایثار، فداکاری و عشق از جمله صفات پرهیزگارانه است که از مؤلفههای هوش معنوی به شمار میروند. ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعُد، اولین گام طراحی ساختار هوش معنوی است (حسینیان و همکاران، ۱۳۹۰).
ویژگیهای هوش معنوی از نظر ایمونز
الف – هوش معنوی نوعی هوشغایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل میکند؛ هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گسترههای وسیع از نظر بافت معنایی جای میدهد و همچنین معنادار بودن، یک مرحله از زندگیمان را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار میدهد(زوهر و مارشال،۲۰۰۰). ب- هوشمعنوی در قالب ملاکهای زیرقابل مشاهده است:” صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیعتردارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، درجستجوی سازگاری و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی. ج – افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزار ی، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند (عبدالله زاده، ۱۳۸۸).همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجو ی معنا درزندگی، علاقمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد(نازل،۲۰۰۴ ). از نظر ایمونز (۲۰۰۰) پایههای زیست شناختی هوش معنوی را در سه سطح میتوان بررسی کرد، زیست شناسی تکاملی، ژنتیک رفتاری و سیستم های عصبی(رجایی، ۱۳۸۹).
ویژگیهای هوشمعنوی از نظرسانتوس[۱۱۸]
سانتوس معتقد است که هوش معنوی درمورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی(قوانین طبیعی و معنوی ) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:
۱-شناخت و تصدیق هوش معنوی، یعنی باور داشتن به این مسأله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی در این جهان موقتی است.
۲- باز شناسی و باور به یک موجود معنوی برتر یعنی خداوند.
۳- اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.
۴- لزوم شناسایی هدف زندگی و وجود چیزی که انسان را فرا میخواند و پذیرش این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شدهاند.
۵-شناختن جایگاه خود در نزد خداوند(شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است ).
۶-شناخت اصول زندگی و پذیرش این امر که برای زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد(سانتوس، ۲۰۰۶ ؛ نقل از حمیدی و صداقت، ۱۳۹۱).
ویژگیهای هوش معنوی از نظر سیسک و تورنس[۱۱۹]
سیسک و تورنس(۲۰۰۱) معتقدند که هوش معنوی قادر است که هشیاری یا احساس پیوند با یک قدرت برتر با یک وجود مقدس را تسهیل یا افزایش دهد. سیسک و تورنس (۲۰۰۱) مؤلفههای هوش معنوی را در شش زمینه مطرح کرده اند:
- ظرفیتهای اصلی[۱۲۰]: علاقمندی به مسائل هستی و عالم وجود در مهارتهایی مانند تمرکز و در خود فرو رفتن، الهام و بصیرت .
- ارزشهای اصلی[۱۲۱]: پیوستگی و وحدت، مهربانی، احساس ثبات و تعادل، مسئولیتپذیری و عبادت.
- تجربههای اصلی[۱۲۲]:آگاهی از تجربههای غائی و معنای آنها ؛ تجربههای اوج، احساس تعالی وحالتهای هوشیاری عمیق.
- رفتارهای پرهیزگارانه مهم[۱۲۳]: حقیقت، عدالت، مهربانی و پرستاری.
- سیستم نمادی[۱۲۴]: شعر، استعاره و داستان.
- حالتهای مغزی[۱۲۵]: از خود بیخود شدن و خلسه.
[جمعه 1399-09-21] [ 01:28:00 ق.ظ ]
|