برّرسی و تحلیل عوامل فروپاشی جوامع از منظر امام علی (علیه السلام) … |
«خوی عرب غارتگری است و هنگام غلبه، هرچه را در دست مردم مییابد، میرباید و کاری به حکومتکردن میان مردم و دفاع از حقوق برخی در مقابل برخی دیگر ندارند. تنها هدفش از حکومت، برخورداری از مال مردم است و به قانونگذاری و امر و نهی و سایر امور کاری نداشته و از کشورداری دور بوده و زمانی به این امر نزدیک شد که بهواسطه دین، خوی آنها دگرگون شده و نیروی فرمانروایی آنان به آیین تبدیل گشت.»[۵۷]
امیرالمؤمنین (×) در میان چنین قومی میخواهد پرچم الغای خودکامگی و خودکامگیپذیری را بلند کند و مشخّص است که این کار با چه مشکلاتی مواجه است. امّا ایشان در سیرۀ حکومتی خود، ملاکها و معیارهایی دارد که نمیتواند از آن عدول کند. یکی از معیارهای لازم برای حکومت در مکتب علوی (×) پرهیز از استبداد و خودکامگی است. در اندیشۀ امیرالمؤمنین علی (×) هرگونه روابط و مناسباتی که بر اساس روحیۀ خودکامگی و استبداد باشد، منفور و مردود است. یکی از آسیبهایی که برای یک حکومت ممکن بهوجود بیاید این است که خودکامه شود و هرگونه رفتاری را برای خود جایز بداند. حضرت در رفتار خود این حسّاسیّت را در تاریخ ثبت نموده است. ایشان زمانیکه خطبهای پیرامون حقوق متقابل در سرزمین صفّین ایراد میفرمودند، مردی از یارانش برخاست و سخنانی طولانی در ستایش از امام مطرح کرد و حضرت سخت آشفته شدند و در نکوهش و نفی خودکامگی فرمودند:
«وَ إِنَّ مِنْأَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کَذَلِکَ وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوّل مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَهِ وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّهِ [الْبَقِیَّهِ] فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا.»[۵۸]
و از پستترین حالات حاکمان نزد مردمان شایسته این است که به آنان گمان عشق به خودستایى برده شود، و کارشان قیافۀ برترىجویى به خود گرفته باشد، و من میل ندارم که در خاطر شما بگذرد که من به خودستایى علاقهمندم و عاشق شنیدن مدح و ثنایم، به حمد خدا اینگونه نیستم، و اگر دوستدار این مسأله بودم باز هم بهخاطر خاکسارى در برابر عظمت و کبریایى حق که از همه کس به آن سزاوارتر است آنرا رها مىکردم. چهبسا مردمى که ستایش خود را بهوسیلۀ جامعه پس از رنج و زحمت، شیرین شمارند، ولى مرا بهخاطر آنکه نفس خود را براى خدا و خدمت به شما به کار گرفتهام و هنوز از اداى کامل آن حقوق فارغ نشدهام و واجباتى که چارهاى جز انجام آنها ندارم ثنا نگویید.
در ادامه نیز فرمودند:
«فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْه.»[۵۹]
پس با من آنسان که با سرکشان سخن مىگویند سخن مگویید، و آنچه را در برابر مردم خشمگین پنهان مىکنند از من پنهان مدارید، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننمایید، و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است، و مپندارید که تعظیم نابهجاى خود را از شما درخواست دارم، زیرا آن که اگر سخن حق به او گفته شود، یا عدالت به او پیشنهاد گردد بر او سنگین آید، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است.
امام بهعنوان معلّم بشریّت، به مردم آموزش میدهد که فرهنگ ستایشگری، چاپلوسی و تعریف و تمجید از زمامداران را از زندگی خود پاک کنند و خوی شیطانی را به کناری وا نهند. ادارۀ امور جامعه با زیر پا گذاشتن تصمیمهای خودکامانه میسور است. امام علی (×) زمانی حکومت را در دست گرفتند که استبداد و خودکامگی امری رایج در شیوۀ حکومتداری بود. حضرت امیر (×) استبداد و خودمداری را در هیچ شرایطی نمیپذیرفت و خودکامگی را در سلوک حکومتداری ملغی میدانست و ضمن تذکّر به عمّال خویش آنانرا از استبداد بر حذر میداشت. در نامۀ خود به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان نوشت:
«لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ.»[۶۰]
تو حق ندارى نسبت به رعیّت استبدادى ورزى.
حکومت امام علی (×) حکومتی است به دور از خودکامگی و حضرت در این مسیر، هیچگاه از سیرۀ خود عدول نکرد و در تاریخ، سیرۀ خویش را ثبت نمود. امام به این مسأله دقّت داشتهاند و در سخنان خود به همگان گوشزد کردهاند:
«مَنْ مَلَک اسْتَأْثَرَ.»[۶۱]
هر که بر ملک دست یافت تنها خود را دید و از دیگران رو بتافت.
در مدرسه علوی (×) گردنفرازی، گردنکشی و
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |
دریدن حقوق و حرمت افراد هیچ جایگاهی ندارد و کارگزاران حضرت در دستورالعملهایی که به آنان ابلاغ میشد، همواره این مسأله را مشاهده نمودهاند. در اندیشۀ حضرت، کسیکه منصب و مسندی دارد اجازه ندارد هر رفتار و هر عملی را انجام دهد و در وجود هیچکس نباید میل به استبداد وجود داشته باشد. بیماری استبداد، اگر در حکومتی شیوع پیدا کند، موجب هلاکت دستگاه حاکم میشود. این حقیقت در عهدنامۀ مالک اشتر بیان شده و حضرت او را به شدّت از این بیماری پرهیز داده و به وی فرموده است:
«وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکَهٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَر.»[۶۲]
و مبادا بگویی: من بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از ایشان فرمان بردن، زیرا چنین گفتهای [و اینگونه فهمی] موجب تیره و تباه گردانیدن دل، و ناتوان و فرسوده ساختن دین، و نزدیک شدن به دگرگونی است.
در دیدگاه مولای متّقیان و پیشوای آزادیخواهان، خودکامگی به منزلۀ اعلام جنگ با خداست و بدینخاطر حضرت ظهور اندکی خودکامگی در کارگزاران خود را تاب نمیآورد و آنانرا نسبت به این خطر توجیه میکرد. در عهدنامۀ مالک اشتر چنین هشدار داده است:
«وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِی الْأَمْرِ عَلَیْکَ فَوْقَکَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ وَ قَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاکَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَهٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَهٍ وَجَدْتَ [عَنْهَا] مِنْهَا مَنْدُوحَهً.»[۶۳]
بر رعیّت همچون حیوان درنده مباش که خوردن آنانرا غنیمت دانى، که رعیّت بر دو گروهند: یا برادر دینى تواند، یا انسانهایى مانند تو، که خطاهایى از آنان سر مىزند، علل گناهى بر آنان عارض مىشود، و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مىکند، پس همانگونه که علاقه دارى خداوند بخشش و چشمپوشى را به تو عنایت نماید رعیّت را مورد عفو و چشمپوشى قرار بده، چرا که تو از نظر قدرت برتر از آنانى، و آنکه بر تو ولایت دارد بالاتر از تو مىباشد، و خداوند برتر از آن کسى که تو را والى مصر نموده، خداوند کفایت امور رعیّت را از تو خواسته، و بهخاطر آنان تو را در عرصۀ آزمایش قرار داده. خود را آماده جنگ با خدا نکن، که تو را تحمّل کیفر او نیست، و از عفو و رحمتش بىنیاز نمىباشى. از گذشتى که از مردم کردهاى پشیمان مشو، و بر کیفرى که دادهاى شاد مباش، و به خشمى که راه بیرون رفتن از آن وجود دارد شتاب مکن.
«آن که در اسارتِ ذلّت حیوانیّت قرار میگیرد، این ذلّت را به صورت خودکامگی، تجبّر و درقالب گردنفرازی و گردنکشی در تصمیمگیری و در سلوک و رفتار خویش نشان میدهد که این هلاکتی سخت برای آدمی و جامعۀ انسانی است.»[۶۴] امیرالمؤمنین (×) به کارگزار خود آموخت که از سرکشی و تکبّر و خودکامگی دوری کند که این بیماری خطرناک، موجب هلاک میشود. ایشان به مالک فرمود:
«إِیَّاکَ وَ مُسَامَاهَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَال.»[۶۵]
از برابر داشتن خود با عظمت حق، و از تشبّه خود با جبروت خداوند بر حذر باش، که خدای متعال هر گردنکشى را خوار، و هر متکبّرى را بىارزش و پست مىکند.
«زمامداران خودکامه در امور مردم، چنانکه خود میخواهند (بدون ترس و بیم از حساب و کتاب، پرسش و مؤاخذه و جزا و عقاب) تصمیم میگیرند و رفتار مینمایند. منشأ این امر از آنجاست که زمامداران خود را مکلّف نمیدانند تا تصمیمات و مناسبات و تصرّفات خود را با شریعت، یا بر قانون، یا با ارادۀ ملّت مطابق سازند.»[۶۶] بنابراین در سفارشهای امیرالمؤمنین (×) مشاهده میکنیم که ایشان کارگزار خود، مالک اشتر را از استئثار برحذر میدارند و به او میفرمایند:
«وَ إِیَّاکَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَه.»[۶۷]
و بپرهیز از آنکه چیزىرا به خود مخصوص دارى که (بهره) همۀ مردم در آن یکسان است.
- ۲٫ ۱٫ ۲٫ استبداد، عامل تباهی
سیاستمداران زمانیکه ادارۀ جامعه را مشکل ببینند و در برابر گرفتاریهای حاد قرار بگیرند، برای نجات خود از این وضعیّت، دست به دامن روش اسبتداد و رفتارهای خودکامانه میشوند. حضرت در گفتاری استبداد را موجب هلاکت میدانند:
«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ.»[۶۸]
هر که خود رأى گردید به هلاکت رسید.
ابنخلدون در مقدّمۀ کتاب خود مینویسد:
«طبیعت کشورداری اقتضا میکند که دولت بهسوی خودکامگی گراید و تا هنگامیکه بزرگی و سیادت در میان دستهای مشترک است و همه یک
سان در راه آن میکوشند همّتهای آنان در غلبه بر بیگانه و دفاع از مرز و بوم خویش بهمنزلۀ یگانه راهنمای ایشان در سربلندی و نیروی حمایت آنان خواهد بود و هدف و مقصد همۀ آنان عزّت و ارجمندی میباشد، چنانکه مرگ را در بنیان نهادن کاخ بزرگواری برایشان گوارا خواهد ساخت و جانسپاری را بر تباهی آن ترجیح خواهند داد، لیکن هرگاه یکی از آنان فرمانروای مطلق گردد، عصبیّت دیگران را سرکوب میسازد و تمام عصبیّت را رام خود میکند و همه ثروتها و اموال را به خود اختصاص میدهد. در نتیجه دیگران در امر ارجمندی و مناعت، زبونی و ناتوانی نشان میدهند و نیرومندی و غلبهجویی ایشان به سستی مبدّل میشود و به خواری و بندگی خو میگیرد، آنگاه نسل دوم ایشان هم بر همین شیوه تربیت میشوند و گمان میکنند مستمری و حقوقی که از سلطان میگیرند بهمنزلۀ مزد ایشان در برابر حمایت و یاری به اوست و جز این چیزی در عقل آنان نمیگنجد. در نتیجۀ این وضع، سستی و خلل به دولت راه مییابد و از قدرت و شکوه آن کاسته میشود. زیرا تباهی و عصبیّت بهعلّت از میان رفتن روح دلاوری و جنگاوری در مردم، سبب میشود که دولت رو به ضعف و فرسودگی و سالخوردگی بگذارد.»[۶۹]
عنوان گردید که دولتها در ابتدا با مشارکت گروهی به قدرت میرسند و پس از آنکه بر اقتدار خویش افزودند، شرکای خود را کنار میزنند و به اوج خودکامگی و انحصار قدرت میرسند و در نتیجه بهخاطر کم شدن عصبیّتها و از بین رفتن حمایتها به فرسودگی میرسند و در پایان هم با یک هجوم و قیام بساط آنها برچیده خواهد شد. خودکامگی ملازم با انحطاط است و امام همواره دربارۀ آن هشدار داده است:
«الِاسْتِبْدَادُ بِرَأْیِکَ یُزِلُّکَ وَ یُهَوِّرُکَ فِیالْمَهَاوِی.»[۷۰]
خودرأیی و خودکامگی تو را میلغزاند و در پرتگاهها میافکند.
«مفهوم این جملات هرگز نفی قاطعیّت در اجرای قانون نیست، بلکه روح این کلمات بلند، مبارزه با روحیۀ دیکتاتوری، استبداد و خودمحوری کارگزاران نظام است.»[۷۱]
[جمعه 1399-09-21] [ 01:19:00 ق.ظ ]
|