پژوهش – نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۲۳ |
بر اساس آن، رویآورد انتخاب میشود. رهیافت (نگاه)، همانند سرمایهای است که هرچند در ظاهر نامحسوس است، ولی بر اساس همان سرمایه است که تطبیق جهت مییابد. این بدان معنا نیست که تفسیر تطبیقی روش و رویآورد نداشته باشد. در تفسیر تطبیقی، مقایسه انجام میشود و این مقایسه هم روشمند است، ولی در پس این مقایسه، نگاهی نهفته است که تطبیق از آن نشأت میگیرد، یعنی مفسر بر این باور است که مذهب من حق است، پس هر جا که در تفسیر، پای تعدد آرای مذهبی باشد، باید از رأی و دیدگاه مذهبی خودش دفاع کند.
تلقی تفسیر تطبیقی بهمثابه مقایسه دیدگاههای شیعی- سنی که از آن به عنوان تلقی رایج یاد کردیم، شیعه محور است؛ یعنی این محققان شیعی بودهاند که بیشتر طالب بررسیهای تطبیقی در حوزه تفسیر هستند. در تلقیهایی که از تفسیر تطبیقی مطرح کردیم شیعه در میان حیثهای مختلف تطبیق، اهمیت ویژهای به مذهب داشتند. حتی نجارزادگان که یکی از چهرههای برجسته تفسیر تطبیقی جدید است، تنها همین حیث را اراده کرده است. در طول تاریخ مطالعات اسلامی هم شیعه همین وضعیت را نسبت به اهل سنت داشته است و بیشتر از اهل سنت مایل به انجام مطالعات تطبیقی میان مذهبی بوده است.
در حوزه تفسیرپژوهی، بجای رهیافت، اصطلاح رویکرد بیشتر رایج است. در این حوزه رویکرد، معادل گرایش و اتجاه (در زبان عربی) دانسته شده است. رویکرد یا گرایش یکی از شاخصههای طبقهبندی تفاسیر است و در تعریف آن گفتهاند:
مراد از گرایش تفسیری، صبغهها و لونهاى مختلف تفسیر قرآن است که گاهى با عناوینى چون تفسیر کلامى، تفسیر تربیتى، تفسیر اخلاقى و … معروفی مىشود. اینگونه امور با تمایلات ذهنى و روانى مفسّران ارتباط مستقیم و تنگاتنگ دارد… مهمترین عامل پدیدآورنده گرایشهاى مختلف تفسیرى، جهتگیرىهاى عصرى مفسّران است … بنابراین، مىتوان گفت: مراد از گرایش تفسیرى، سمت و سوهایى است که ذهن و روان مفسّر، در تعامل با شرایط و مسائل عصر خود، بدانها تمایل دارد.[۴۳۱]
در انواع گرایشهای تفسیری هم از گرایشهای «کلامى»، «تاریخى»، «اخلاقى»، «تربیتى»، «هدایتى»، «ارشادى»، «روحانى»، «علمى»، «اجتماعى»، «سیاسى»، «تقریبى» (تقریبگرایانه) نام برده شده است.[۴۳۲]
در تعریف و تنویع فوق، وصف تقریبی یکی از رویکردهای تفسیری محسوب شده است. در تعریف آن هم چنین گفته شده است: «در تفسیر تقریبی، مفسر درصدد طرح دیدگاههای مذاهب مختلف است تا بدین وسیله بین مذاهب تقریب ایجاد کند.»[۴۳۳] اینکه تفسیر تقریبی رویکرد است، مطلبی صحیح است، اما چنین نیست که قسیم آن در حوزه تفسیر تطبیقی، رویکردهای فوقالذکر باشد. به نظر میرسد رویکردهای مذکور، صرفاً برای بیان مصادیق تفسیر از حیث اطلاق اصطلاح «رویکرد»، ذکر شده است.
قرآن کریم نخستین منبع شناخت دین اسلام است. افزون بر آن، متن این منبع مورد توافق همه مسلمانان است. شاید به همین دلیل یکی از تقریبگرایان مذهبی، تفسیر قرآن را راهی برای تقریب شیعه و سنی میداند؛ زیرا وی بر این باور است که تفاوت چندانی بین دیدگاه شیعه و اهل سنت در تفسیر قرآن نیست و بنابراین تفسیر، خود راهی برای گرایش تقریبی مسلمانان شیعه و سنی است.[۴۳۴]
سخن این محقق از وجهی درست است؛ زیرا با اینکه تفسیر بیشتر آیات قرآن درگیر اختلافنظرهای بسیاری است، اما تعداد آیاتی که در آنها، مذهب مبنای تعدد دیدگاههای تفسیری باشد و به عبارت دیگر اختلاف دیدگاهها، نشأت گرفته از مذهب باشد، در مقایسه با دیگر عوامل تنوع دیدگاههای تفسیری اندک و ناچیز است؛ اما از وجهی دیگر، شیعه و اهل سنت، اختلافهای اساسی و مهمی در تفسیر برخی از آیات اعتقادی و فقهی دارند که میتواند سبب پدید آمدن رویکردهای غیر تقریبی تفسیر شود.
رهیافت یک مفسر تا حدود زیادی با مبانی او گره خورده است. واکنش هر مفسری در مواجهه با مذهب مخالف، مبتنی بر پیشفرضها یا به عبارت دیگر مبانی از پیش پذیرفته شده است. همین مبانی رویکرد او را در مسیر تطبیق آشکار میکند. برخی از مفسران با پیش گرفتن رهیافت جدلی درصدد اثبات دیدگاه مذهبی خود و نفی آرای مذاهب مخالفاند. برخی هم رهیافتهای تقریبی دارند و سعی میکنند با تکیه بر مشترکات از طرح مباحث اختلافی پرهیز کنند و حتی به تقریب دیدگاههای مذهبی کمک میکنند. در این راستا، شاید یک مفسر، در همه آیات نتواند به یک رهیافت، پایبند باشد، اما با دقت در عملکرد تفسیری او، میتوان یک رهیافت غالب را در تفسیرش تشخیص داد.
در ادامه این بخش، بر اساس اطلاعاتی که از فصل جریانشناسی تفسیر تطبیقی به دست آمد، به بررسی رهیافتهای تفسیر تطبیقی میپردازیم. بررسی رهیافتهای تطبیقی مفسران را تحت دو عنوان کلی تقریبجویانه و اختلافجویانه انجام میدهیم، زیرا رهیافتهای تطبیقی در تفسیر طیفی را تشکیل میدهند که در میانه این دو رهیافت، از تقریب تا اختلاف و تفرقه جای میگیرند.
- ۲٫ ۱٫ رهیافت تقریبی
برخی از محققان حوزه تطبیق، کارکرد اصلی مطالعات تطبیقی در حوزه علوم اسلامی و از جمله تفسیر را تقریب مذاهب اسلامی و همگرایی مسلمانان دانستهاند.[۴۳۵] هرچند معلوم نیست که این ایده در مقام «توصیف»(هست) یا «توصیه»(باید) است، اما ابتدا با بررسی تفاسیر در مقام «هست»، برخی از رهیافتهای تقریبی یا نزدیک بدان را معلوم میکنیم تا مشخص شود که این ایده در مقام توصیه تا چه اندازه و چگونه امکان توفیق دارد.
گرایشهای تقریبی، چه در گذشته و چه در دوران معاصر، هم در میان اهل تسنن طرفدار داشته است و هم در میان شیعیان مقبول واقع شده است. این گرایش، طیف وسیعی از مفسران و همچنین عملکردهای مختلف را در بردارد؛ اما چنین نیست که گرایشهای تقریبی در تفسیر یکسان عمل کرده باشند، بنابراین نه راه شیعه تقریبگرا با اهل سنت تقریبگرا یکی است و نه حتی در میان هرکدام از دو طرف، چه شیعیان، چه سنّیان، تقریبگرایی راه یکسانی داشته است.
برخی سیاست سکوت را پیش گرفتهاند، ایشان در برابر تعدد مذهبی آراء چنان عمل کردهاند که گویا اصلاً جز دیدگاه مذهب خود از رأی دیگری اطلاع ندارند. برای نمونه، طبری ذیل آیات ولایت، اولیالامر، اکمال و تبلیغ روایات بسیاری را آورده، ولی بهندرت به بیان روایاتی که مرتبط با بحث امامت باشد، پرداخته است.[۴۳۶] او حتی از بیان اینکه شأن نزول این آیات مرتبط با امیرالمؤمنین(ع) است، هم طفره رفته است، با اینکه روایاتی از صحابه و تابعان، نزول این آیات یا ارتباطشان با علی بن ابیطالب(ع) را متذکر شدهاند، تنها در آیه ولایت به شأن نزول آیه اشاره کرده است. ولی در همین آیه هم روایتی را از امام محمدباقر(ع) نقل میکند که مراد از آیه ولایت، همه مؤمنانند.[۴۳۷] او با این سیاست اصلاً وارد مباحث مربوط به وجود نصّ بر امامت که شیعه بر اساس این آیات نتیجه گرفته است، نمیشود. رویکردی که او در این آیات پیشه کرده است، عدم نقل دییدگاههای مخالف است.
طبری در بحث فضایل اهلبیت و همچنین خلفا هم سیاست سکوت و یا نقل قول صرف را دارد. او یا شأن نزولها را نقل نمیکند یا اگر هم نقل میکند به حیطه مسائل اختلافی وارد نمیشود. در آیات تطهیر، مباهله و غار فقط شأن نزول را نقل کرده است.[۴۳۸]
شیوه برخورد طبری با آرای شیعه دو بخش دارد، بخشی عدم نقل و بخشی دیگر نقل بدون بررسی و اظهارنظر است که در تفاسیر دیگر چون کشاف و مجمع البیان هم دیده میشود. این شیوه بر هر دلیلی استوار باشد، چون به اختلافهای تفسیری دامن نمیزند، میتوان آن را نوعی رویکرد تقریبی یا دستکم نزدیک بدان محسوب کرد.
برخی دیگر از مفسران رأی مخالف را مطرح نموده و مورد بررسی قرار دادهاند و شاخصه تطبیقِ تقریبگرای ایشان، داشتن انصاف در نقد است. یکی از مفسران تأثیرگذار بر جریان تطبیق در تاریخ تفسیر شیعه، شیخ طوسی است. وی برخلاف مفسران شیعی پیش از خود که بهندرت اقوال اهل سنت را نقل میکردند، به منابع تفسیری اهل سنت رجوع میکند، از آنها نقل قول میکند و دیدگاههای ایشان را بررسی میکند؛ بنابراین تفسیر وی از جهت تطبیق، نقطه عطفی در تاریخ تفسیر شیعه محسوب میشود. گستره اطلاع وی از دیدگاههای اهل سنت در تفسیر نمود آشکاری دارد، وی در بیشتر آیات از روایات و نظرات اهل سنت نقل مطلب نموده است؛ اما با این حال، در مقایسه با طبرسی، نمیتوان رویکرد او را تقریبی تلقی کرد، زیرا وی در برخی مواضع، مطالبی را طرح میکند که اصلاً رویکردی تقریبی ندارد، بلکه بر تفرقه دامن میزند. از جمله این موارد، مطالبی است که در تفسیر آیه غار در ردّ دیدگاههای اهل سنت بیان نموده است.[۴۳۹]
طبرسی را باید مفسری راسخ در تقریب دانست. وی یک شیعی تمامعیار است، ولی تفسیر او از هرگونه جدل و بحث تفرقهافکنانه، فارغ است. وی در تفسیر آیات، روایات اهل سنت و اقوال تفسیری ایشان را نقل میکند؛ اما در نقل مطالبی که سبب تفرقه میشود، تقیه کرده است. وی ذیل آیه غار مینویسد: «شیعه در تخصیص «سکینه» به پیغمبر(ص) در این آیه سخنى گفتهاند که ما چون نخواستیم مورد اتهام قرار گیریم، آن را نقل نکردیم.»[۴۴۰]
همچنین طبرسی به نحوی اقوال اهل سنت و شیعه را بیان کرده که روح تقریبگرایی در نقل وی مشهود است. برای نمونه، او در آیه اولیالامر مینویسد که دو قول در تفسیر اولیالامر هست. سپس آن دو قول را ذکر میکند که هر دو قول هم از آنِ اهل سنت است و تازه پس از ذکر این دو قول است که روایات شیعه و نظر خود را بیان میکند.[۴۴۱]
طبرسی در مقام نقد به حیطه مسائل اختلافی وارد نمیشود، مگر آنکه بحثهایی خارج از موضوع امامت و خلافت باشد. در فصل قبل مشاهده شد که چگونه وی در دو آیه رؤیت و وضو برخلاف آیات امامت به میدان آمده است. او در این آیات به تفصیل، نظر اهل سنت را نقل و نقد کرده است و نکتهای نمانده که فروگذار کرده باشد. نقل گسترده او در این آیات -برخلاف آیات امامت و خلافت- و نقدی که در نقد هم جانب اعتدال را رعایت کرده و از مواجهه منصفانه عدول نکرده است، بهترین دلیل بر مشی تقریبجویانه وی است.[۴۴۲]
مثالهای فوق، نمونههایی از گرایش تقریبی است. مقوله تقریب را میتوان در تفاسیر دیگر هم دنبال کرد. همانطور که در فصل قبل اشاره شد، بر سر مذهب مفسر مواهب علّیه توافقی وجود ندارد. بنابر فرض شیعی بودن این مفسر، اگر بخواهیم رهیافت او را توصیف کنیم، میتوان گفت که کاشفی تقیه کرده است؛ چراکه او نخواسته شیعی بودن خود را آشکار کند، بلکه برعکس کاملاً در قامت یک مفسر سنی ظاهر شده است.[۴۴۳]
شاید نتوان مشخصههای ثابتی برای گرایش به رهیافتهای تقریبی در همه تفاسیر تعیین کرد، اما اگر مفسری در پیشفرضهای خود برای مذاهب دیگر سهمی از حقانیت قائل باشد، در تفسیر خود به دنبال نشانههایی بر حقانیت آرای مذهبی مخالف یا صحت منابع آنها هست. او بر اساس این پیشفرض تعصب را کنار میگذارد، از همینرو، از طرح آرای شاذّ مذهب مقابل پرهیز میکند، سعی میکند منصفانه به نقد آرای دیگران بپردازد و از ردّ متعصبانه دیدگاههای تفسیری مخالف خودداری میکند. حتی در برخی موارد که گزارش دیدگاههای شاذّ سبب تفرقه میشود، از نقل آرای مخالف خودداری میکند یا به شاذّ بودن آنها اشاره میکند؛ بنابراین رهیافت تقریبی میتواند بهصورت سکوت، تقیه و داشتن انصاف خود را بروز دهد.
نکته مهمی که باید بدان توجه کرد تفاوت قول و عمل است. بعضی از افراد سخن از تقریب میرانند، ولی در عمل پایبند به تقریب نیستند. به طور مثال، مفسر المنار با اینکه بر تقریب و عدم تفرقه تأکید دارد، خود به مسائلی میپردازد که ایجاد تفرقه میکند.[۴۴۴] همچنین بعضی که فایده تفسیر تطبیقی را برونرفت از اختلاف[۴۴۵] دانستهاند، به نظر میرسد راه کاهش اختلاف را گردن نهادن اهل سنت به مبانی شیعه یا پذیرش دیدگاههای تفسیری شیعه دانستهاند که مسلم است با روح تقریب بیگانه است. این مباحث را در ادامه پی میگیریم.
- ۲٫ ۲٫ رهیافت جدلی
در مقابلِ رهیافت تقریبی، در تفسیر تطبیقی گرایشی وجود دارد که تفسیر قرآن را عرصه اثبات دیدگاههای مذهبی خود و فروافکندن آرای رقیب میداند. در این رویکرد، هدف مفسر از نقل آرای تفسیری مخالف، تخطئه کردن و کوبیدن آن است. از همینرو ابایی از نسبت دادن اقوال نادرست به مذهب دیگر ندارد، حتی گاه نسبتهای ناروایی به مذهب مخالف وارد میسازد. این رهیافت، القاب و عناوین ناپسندی را برای محکوم کردن مذهب مقابل و یا پیروانش به کار میبرد. شماری از تفسیرهای شیعه و اهل سنت که در فصل قبل بررسی شد، چنین روندی را در پیش گرفته بودند. نتیجه این رفتارها چیزی جز تفرقه میان امت اسلام نیست. این رویکرد در تاریخ تفسیر، گاهی بهمقتضای زمان پررنگ شده است. در عصر حاضر، بهخصوص وهابیان بهسختی با گرایشهای تقریبی مبارزه میکنند. علی احمد سالوس که بر مشی وهابیت است، هدف خود از نگاشتن کتاب «بین الشیعه و السنه: دراسه مقارنه فی التفسیر و اصوله» را نمایان ساختن عدم امکان تقریب مذاهب شیعه و اهل تسنن دانسته است. وی در مقدمه کتاب چنین مینویسد:
وقتی من با کتب شیعه آشنا شدم، دریافتم که حقیقت برخلاف تصور ذهنی منادیان تقریب است که میخواهند مذهب شیعه را به عنوان پنجمین مذهب اسلام و مذهبی رسمی تلقی کنند، چراکه عقیده امامیه درباره امامت و مبانی آنها تقریب را غیرممکن میسازد. عقیده امامت مستلزم طعن گروهی است که خداوند ایشان را بهترین امت، خوانده است، زیرا شیعه، خلفای راشدین را غاصب منصب خلافت و متجاوزان به خدا و رسولش میداند و صحابه را مرتکب معصیت میپندارد. مسأله امامت آنچنان در فقه جعفری تأثیرگذار بوده است که بسیاری از اصول فقه را تباه کرده است و این تباهی در بسیاری از ابواب فقه ایشان وارد شده است. با این وصف دعوت به تقریب چگونه ممکن خواهد بود؟[۴۴۶]
رویکردهای اختلافجویانه، گاه حرکتی آشکار و گاه پنهان است. در جریان پنهان، چه بسا مفسر به تقریب و وحدت اذعان هم داشته باشد، ولی حاضر نیست برای هیچ رأی و تفسیری که منتسب به مذهب مخالف است سهمی از حقانیت قائل شود. در این حرکت، همه تلاشهای تطبیقی به جهت فروافکندن دیدگاه رقیب مذهبی است. در این جریان، دانسته یا نادانسته نه تنها به هیچوجه تقریبی به دست نمیآید، بلکه انگیزهها و مقدمات تفرقه فراهم میشود. برای نمونه، یکی از معاصران که دستی هم در تألیف پژوهشهای تطبیقی دارد، با اشاره به تلاش علمی ائمه(ع) و پس از آن بزرگان متقدم شیعه برای تقریب میان مسلمانان، معتقد است که پس از دوران مذکور از این هدف دور شدیم و تعامل و توافق میان مذاهب جای خود را به تخاصم داد.[۴۴۷] وی در ادامه، تفسیر مقارن را برای بازگشت به اهداف تقریبی ضروری میپندارد و مینویسد:
در شرایط کنونی برای خروج از این وضعیت، همانگونه که در حوزه فقه، آهنگ بازگشت به فقه مقارن در فریقین مشاهده میشود، در حوزه تفسیر نیز لازم است بهسوی تفسیر روایی مقارن گام برداشت. بیتردید نگاه مقایسهای به احادیث تفسیری میتواند در انتشار بیشتر فرهنگ اهلبیت کمک شایانی نماید؛ زیرا علوّ مضامین و فخامت کلام معصوم، عرصه را بر گفتار سست و موهوم دیگران تنگ میکند.[۴۴۸]
رویکردی که این محقق از آن سخن گفت، رویکرد تقریب است، ولی راهی که برای تطبیق در سر دارد، به تقریب منجر نمیشود. همینگونه است اهدافی که نجارزادگان برای تفسیر تطبیقی در سر میپروراند؛ «برملا شدن داوریهای ناآگاهانه و برونرفت از اختلاف». در حالی که بر کسی پوشیده نیست که کتب تفسیر تطبیقی ایشان کاملاً شیعه محور است؛ یعنی او داوریهای ناآگاهانه را تنها داوریهای اهل سنت میداند. این ادعا هم در عناوینی که برای تطبیق به کار گرفته، مشهود است و هم در نحوه تطبیق. او در تطبیق دیدگاههای تفسیری در هر آیه پس از ارائه تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر روایی شیعه از آیه، تفسیر اهل سنت را ذکر میکند، سپس تحت عنوان «بررسی دیدگاه اهل سنت»، اشکالات متعدد بر دیدگاه ایشان وارد میکند. وی برای اشکالات اهل سنت بر تفسیر شیعه کلمه مناقشه را بهکار برده است و تحت عنوان «بررسی مناقشهها پیرامون دیدگاه شیعه» این اشکالات را بررسی میکند.[۴۴۹] سوای شیوه نقد و بررسی وی، این عنوانبندیها تفسیر او را جانبدارانه کرده است. در حالی که میشد دستکم به جای این نحوه تقسیمها و استفاده از الفاظی چون مناقشه که بار منفی دارد، بیطرفانهتر هم عمل کرد. عمل وی در تطبیق هم همینگونه است. به طور مثال، وی در آیه ولایت، وقتی در ابتدای کار واژگان آیه را معنا میکند، از نظر اهل سنت سخنی به میان نمیآورد و تنها بر مبنای دیدگاه شیعه مفردات را توضیح میدهد. او از معانی اهل سنت برای لغات به کار رفته در آیه، تنها تحت عنوان «مناقشههای اهل سنت» یاد میکند.[۴۵۰]
همانطور که در فصل قبل گفته شد، نقل و نقد نجارزادگان در بسیاری مواضع، منصفانه و فارغ از تعصب است، اما رهیافتی که او پیش گرفته است که درواقع مصادره تفسیر به نفع یک مذهب محسوب میشود، ناخودآگاه اختلافها را پررنگ و نمایان میکند.
در مقابل این رهیافتهای پنهان، رهیافتهای غیرتقریبی آشکاری هم هست. برخی مفسران در عمل تطبیق، باورهای اعتقادی و فقهی مذهب دیگر را از سر تعصب با جدل و یا روشهای غیرعلمی ردّ میکنند. این جریان از تفسیر تطبیقی اگر مبتنی بر ارکان صحیح باشد، به عنوان یکی از رهیافتهای پسندیده تفسیر تطبیقی، قابل پذیرش است، ولی بیشترِ این رهیافتها آمیخته با تعصب و روشهای غیرعلمی است که تفسیر تطبیقی هم بیشتر از حیث همین جریان دچار آسیب شده است. از این آسیبها در فصل بعد، سخن گفته خواهد شد.
- ۳٫ روش تفسیر تطبیقی
روش تحقیق، راه کشف مجهول و تبدیل آن به معلوم است. در حوزه تفسیر، روش گاه مشابه همین معنای عام و فراگیر تلقی شده است، گاه بهصورت محدود و برای طبقهبندی تفاسیر تعریف شده است. پس در تفسیر با دو تلقی از روش مواجه هستیم. یک معنا که خارج از حوزه تفسیر، در تعریف عمومی روش گفته شده و آن معنا بهمقتضای علم تفسیر، متناسب با این حوزه معرفتی تعریف شده است؛ تلقی دوم که بهصورت خاص برای حوزه تفسیر کارآمدی دارد. از همینرو برای تبیین روش تفسیر تطبیقی، پیش از هر چیز بایستی مراد از روش معلوم باشد. چون نظام طبقهبندی تفاسیر بسیار مورد توجه تفسیرپژوهان بوده است، بنابراین تلقی اخص از روش تفسیر مقبولیت ویژهای دارد،[۴۵۱] پس از این تلقی آغاز میکنیم و بررسی میکنیم که آیا میتوان تفسیر تطبیقی را بر اساس این تلقی، روششناسی کرد؟
در تلقی خاص از روش تفسیر، یکی از تعاریف چنین است:
مبنا و روش تفسیرى عبارت از مستند یا مستنداتى است که مفسر بر اساس آن کلامى را که خود ساخته و پرداخته است به عنوان تفسیر کلام خدا و معنى و مقصود آیات الهى قلمداد مىکند و تنها راه دستیابى کامل به مقاصد قرآن را منحصراً همان مستند یا مستندات مىشمارد و دیگر مبانى و روشها را تخطئه مىکند و آنها را براى رسیدن به همه مفاهیم و مقاصد قرآن کافى نمىداند.[۴۵۲]
[جمعه 1399-09-21] [ 02:17:00 ق.ظ ]
|